داستان کوتاه از دوست به یادگار دردی دارم
در پرتو مهر یزدان
- نمیدونم چند ساعته که خیره موندم به یه گوشه. میدونی برام مهم نیست که شبها کنترل گریه کردنم دست خودم نیست! تو کل این سالها فکرم این بود که چرا عشق با تموم قدرتش نتونست تو رو راضی به موندن کنه؟
انقدر زود گذشت اون مدت که حس میکنم یه نور دلنشین خورشید بودی و محض نداشتن عذاب وجدانِ بی رنگ کردن بقیه عمرم، بهم تابیدی.
به مقصد که میرسم، اسکناسی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.