داستان کوتاه دزد کوچولو
آیدا(سیاوش کلاه رو گرفت سمتم و گفت:مواظب خودت باش و مثل همیشه عالی باش.کلاه رو ازش گرفتم و گذاشتم روی سرم و گفتم:نگران نباش.سوار موتور شدم.روشنش کردم و با یه گاز از سیاوش دور شدمبا سرعت پیچیدم تو کوچه و...بمب.خوردم به ماشینش.سریع پیاده شد و با ترس اومد سمتم.با نگرانی گفت:خوبید؟چرا یهو پیچیدید جلوم؟اومد کمکم کنه بلند شم.که کلامو برداشتم.وقتی دید دخترم با بهت نگام کرد.دستمو گذاشتم روی سرم و گفتم:آی سرم!با ترس گفت:بلند شید باید بریم ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.