داستان کوتاه سین مثل نرگس به قلم ساجده دال
درست یادم نیست اما به گمانم اوایل سال ۸۰ بود که غوغایی در وجودم جان گرفت .
یزد هنوز هم خانه های قدیمی زیاد داشت انگار خانه های این دیار جزئی از وجودشان
است مثلا بخواهی خانه ای را بکوبی یعنی قصد جان آن خانواده را کردی. کوچه تنگی
داشتیم که در انتهایش دو حیاط چسبیده بود کنار هم اما خانه هایش درست روبه روی
هم بودند. خانه ی ما همانجا بود همیشه بعد ازظهرها به ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.