رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود داستان ساحره‌ ی پنهانی

دانلود داستان ساحره‌ ی پنهانی شهر فقرا بود؛ یعنی به آن نام می‌شناختنش. کم پیش می‌آمد تا رهگذری مسیرش به آن سو کج شود، شاید سالی، دو سالی، سه سالی یک‌بار. مردمان تنگ‌دستی داشت، به نان شبشان محتاج بودند. از گشنگی شکمشان به کمرشان چسبیده و با آه و فغان شب را سپری می‌کردند. برکت از دشت‌هایشان رفته و باران برایشان غمزه می‌آمد و مهمانشان نمی‌کرد. خاکش تکه یخی بود که روح از تنش رفته، خورشید هم عارش می‌آمد چند صباحی برایشان ...

داستان کوتاه مرگ از زاده ی توسن

داستان کوتاه مرگ از زاده ی توسن نام داستان: 💐مرگی از زاده ی توسن💐 "داستانی دیگر از بیتا طوسی" هر قدمی که به سوی اتاقی که الان برام حکم زندون رو داشت، بر می داشتم، به انگار که ذره ذره رخوت و جونی که توی تنم بود رو با بی رحمیِ تمام بیرون و می کشیدند و پاهام بیش از پیش سست می شد. با هر جون کندنی که بود به در اون اتاق کذایی رسیدم و هنگامی که دستم دستگیره ی طلایی ...

داستان کوتاه پدری نارنجی پوش

داستان کوتاه پدری نارنجی پوش به قلم آریانا عاشوری زاده روزی دختری دست در دست پدر مهربان و زحمت کشش به سوی مغازه با خوشحالی حرکت می کرد، دختر شیرین زبانی می کرد و گل می گفت گل می شنید و لبخند روی لب پدرش هر لحظه پررنگ تر می شد، همین گونه که باهم قدم می زدند ناگهان دخترک چشمش به متنی خورد که روی دیوار با اسپری سیاه رنگ نوشته شده بود: شهر ما خانه ی ما شهر داری نوکر ما. قطره ...

داستان کوتاه خرس عروسکی

داستان کوتاه خرس عروسکی به قلم مرضیه حکیمی #خرس_عروسکی از سرمای هوا بود یا انزوای وجودم، نمی دانم اما تمام تنم می لرزید. دو تا گوی روی صورتم تر شده بود و می درخشید. پوشال های درون قلبم انگار توی هم پیچ و تاپ می خوردند. من فقط یه خرس کوچک با مدل قدیمی بودم که روی قفسه ی زهوار در رفته مغازه نشسته بودم. هیچ کس حتی حاضر نبود لبخندی نثارم کند یا لمسم کند. قیافه ی همه با دیدنم توی هم می رفت ...

داستان کوتاه فرشته بی بال

داستان کوتاه فرشته بی بال به قلم ریحانه مرادقلی   رو به معبودش کرد و گفت: پس کی می رسد زمانی که پا به دنیا بگذارم و زندگی کنم؟ قطره اشکی از چشم های فرشته پایین چکید و گفت: دنیا دار مکافات است، روزی می رسد که از این همه تعجیل پشیمان خواهی شد. ناگهان همه جا تاریک شد. چشم هایش را رو به دنیای جدید رو به رویش گشود. خوشحال بود که پس از نه ماه انتظار حالا توانسته از مکانی تاریک به روشنایی ...

داستان کوتاه و زیبای عاشقی شهامت میخواهد

داستان کوتاه عاشقی شهامت میخواهد به قلم عطیه شکری به نام خدا نام اثر: عاشقی شهامت می خواهد به قلم: عطیه شکری   - بعد از انجام کارت یه راست برگرد پاسگاه سر پستت! پرونده را از دستم گرفت اما قدم از قدم برنداشت. موشکافانه نگاهی به چشمان فراریش انداختم و با جدیت پرسیدم: چرا وایستادی؟ برو دیگه! بالاخره دلش را به دریا زد و پر استرس خواسته اش را به زبان آورد: جناب سرگرد اجازه می دید یه امروز رو بعد از کارم مرخص شم؟! نگاه پر غروری به ...

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.