داستان کوتاه عطر دلتنگی
《عطر دلتنگی》
طبق معمول عکس پسرک در دستانش بود و مدام قربان صدقه اش می رفت. کار هرروزهاش بود. ولی مگر سیر می شد؟ دستمالی که در دست داشت را بر روی قاب عکس کشید.
-مادر به قربونت بره!
دخترک سرحال کلید را در قفل چرخاند و وارد خانه شد. سر گرداند مادر را پیدا کند که طبق معمول در همان جای همیشگیاش اورا یافت. آرام و بدون سروصدا به مادر نزدیک شد و دستانش را دور گردن مادر حلقه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.