رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه ناسپاس

داستان کوتاه ناسپاس همه چیز بدست نسل شما خراب شده، اوضاع کنونی کشور   نتیجه آرمانگرایی بیهوده شماست، مثلاً روشنفکری، فقط مشتی   کلمه هستی، از دار دنیا چی برات مونده! چند جلد کتاب قدیمی   و یه مشت روزنامه کاغذ باطله با چند نوار کاست قدیمی، کی   به تو گفته بود بری سیاسی بشی، زندون بری، بدون     بازنشستگی، بیکار و بیمار بیفتی یگوشه ، بیچاره مادرم از   دست کارهای تو چقدر خون دل خورد. شده بود یه مشت پوست   و استخوون تا مرد و از دستت راحت شد. آخه شماها ...

داستان کوتاه مهمان رادیو

داستان کوتاه مهمان رادیو از همان زمان بچگی صدای رادیو همیشه در خانه آنها حکم لالایی برایش داشت، مادرش با بلند کردن صدای رادیو صدای نق نق او را قطع میکرد ، مخصوصاً هنگامیکه آهنگی یا ترانه ای از رادیو پخش میشد، علی کوچولو ، کاملاً ساکت و خاموش گوش  میداد. شب هنگام هم پدر علی خسته از کارخانه به منزل می آمد و رادیو زیر گوشش تا صبح زمزمه میکرد . وقتی علی 13، 14 ساله شد ، یک ضبط ...

  • 419 روز پيش
  • علی غلامی
  • 916 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه عاطفه

داستان کوتاه عاطفه عاطفه…     عاطفه دختر۱۲ ساله افغان دریک خانواده نسبتا پرجمعیت   درجنوب شهر، محله فقیرنشین زندگی می کرد، فاطمه   مادراو از درد ورم مفاصل رنج می برد به همین خاطر   عاطفه علاوه برکارخانه، زحمت تروخشک کردن زهرا   ۵ساله وزینب ۲ساله خود را نیزبعهده داشت . پدرخانواده   کریم آقا درانبارغله شهربه باربری وجابه جایی کیسه های   سنگین آرد گندم وسایرغلات ونیزجعبه های میوه، مشغول   بود وبراثرسختی کاربشدت ظاهری شکسته داشت واما   علی پسر۱۴ ساله بزرگ خانواده دربازارشهر، همراه   پسرعمویش جواد با چرخ دستی ، به جابه جایی کالاهای   خریداری شده مشتریان ونیزسایرمغازه ...

داستان ننه مشهدی از حمید درکی

داستان ننه مشهدی از حمید درکی ننه مشهدی   پیرزنی ۷۵ ساله همیشه با زحمت بسیاروقامتی خمیده ،   بقچه بزرگی را با خود تا سرکوچه ما می آورد وبساط   محقرخودشو که چند لیف حموم دست بافت وجوراب و   شال گردن وکلاه ومقداری هم چسب زخم واین قبیل   چیزها بود برزمین پهن می کرد ومنتظرمشتری آروم   وصبورمی نشست. اون که یه چارقد سفید تمیزو پاک   به روی سرش انداخته بود، انتهای اونو زیرچونش با   یک سنجاق قفلی بسته بود وکمی ازموهای حنائیش از   زیراون خود نمائی می کرد. ما بهش می گفتیم ...

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.