رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان تویی درد و تویی درمان من

خلاصه کتاب: رمانِ تویی درد و تویی درمانِ من ( این درد شد درمانِ من !) نیلوفر عاشقِ دشمنِ پدر اش میشه بخاطرِ این عشق مجبور میشه به پدر اش باج بده، با شریکِ پدر اش ازدواج صوری می کنه تا بتونه بعد از جدایی با فردین ازدواج کنه اما غافل از اینکه شریکِ پدر اش، بزرگ ترین دشنمنه اونه و بعد از ازدواج....

  • 294 روز پيش
  • علی غلامی
  • 17,537 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه مثلا خوشبختی

داستان کوتاه مثلا خوشبختی داستانک #مثلـا_خوشبختـۍ #ا_اصغرزاده   هفتده سالم بود که عاشق شدم.. عاشقِ یه پسر همه چیز تموم که چشم همه دنبالش بود، بی دروغ! خوشگل.. خوش تیپ، آقا، خوش رفتار و ... در آخر دکتر! یا نه نه.. آقایِ دکـتر! سه سال تو خودم حبس کردم این عشقو تا بالاخره پاپیش گذاشت! پونزده سال ازم بزرگ تر بود و این شد یک بهانه ی خیلی عمیق دستِ بابام اما من عاشق بودم.. عشق که این حرف ها حالیش نبود! یک سال تمام هر دو خون ...

داستان کوتاه دختر به قلم ا.اصغرزاده

داستان کوتاه دختر بنـــــام حق داستان کوتاهِ #دخــــــــــــتر ا.اصغــــرزاده _ _ _ من زینب هستم، دختر زنی که خیلی عذابم داد بخاطر دختر بودنم، بخاطر دختر بودنم! تا شونزده سالگی عین یک کلفت تو خونه اش کار کردم و شونزده سالگی به زور شوهرم داد. دخترم که دنیا اومد یه سر بهم نزد اما شنیدم که گفته بود "دختر زاییده، الماس که نزاییده! خودش چی بود دخترش چی بشه!" دخترم بزرگ و بزرگ تر شد.. خدا هزار مرتبه شکر شوهرم آدم خوبیه، با خدا و مهربون.. دخترم که ...

  • 357 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,430 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه این است زندگی من

داستان کوتاه این است زندگی من به نام خودش ..     نگاهی در آیینه ی ماشین به خودم می ندازم. موهای شرابی رنگم رو دو طرفه روی صورتم می ریزم و حالت موج دارشون رو دوست دارم. چشم هامو می بندم و سعی می کنم استرس ام رو مخفی کنم. امروز روزی بود که بالاخره بعد از هفت ماه، تصمیم گرفتم به دومین شخص زندگیم که قصد موندن داشت همه چیزو بگم. اولین نفر که رفت و اینم.. نمی دونم، نمی دونم. تقی به شیشه ی ماشین می خوره، ...

داستان کوتاه سیاه

داستان کوتاه سیاه بنام او   ...     آدامس رو داخل دهنش می ندازه و با اعصابی داغون به مرد روبروش چشم می دوزه. صدای مرده به گوش هاش میرسه، با ناله، با التماس. -سیاه خان، جان مادرت، جان عزیزت این یه بارو بیخیال شو، به خدا ندارم، ندارم.. بچه هام گشنه ان، زنم داره میمیره، ندارم به بالا سری ندارم، جور می کنم براتون، شده کلیمو می فروشم، میدم، بذار زنم مرخص بشه از بیمارستان، میدم، بخدا میدم! مشتشو میکوبه رو میز. - نههه. از کی تا حالا انقدر ...

  • 1084 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,479 بازدید
  • ۲ نظر
دانلود رمان لحظه ها تب دارند

دانلود رمان لحظه ها تب دارند ماه تاب، دختری که بخاطر وضعیت بدِ مالیشون و پول عمل خواهر زاده اش شرط هم خانه شدن با برادر صمیمی ترین دوست اش را که عشقش را خیلی وقت است در دل دارد را قبول می کند.. پسری که یک راز درد آلود در گذشته اش باعث این ازدواج صوری شده، کم کم دل می بندد بـه هم خانه اش اما سایه ی سیاه گذشته روی زندگی اش چنباته انداخته و.. •همیشه که قرار نیست ...

  • 1102 روز پيش
  • علی غلامی
  • 17,181 بازدید
  • ۳ نظر
دانلود رمان ردپای دیوانگی

دانلود رمان ردپای دیوانگی یک عشق آتشینِ یک طرفه که موجب دیوانگی می شود.. داریوش بخاطر به دست آوردن ترمه برادرش را ورشکست می کند و از درِ فرشته ی نجات وارد زندگی اش می شود در حالی که ترمه عاشق دوست صمیمی داریوش است، دوستی که از برادر نزدیک تر هستند تا اینکه یک هوس تو گذشته ی داریوش باعث اتفاقی دردناک برای ترمه می شود و.. .. ازدواج اجباری عشقی درد آلود زندگی چند ضلعی و در آخر پایانی عشق آلود. _ _ _ _ ...

  • 1445 روز پيش
  • علی غلامی
  • 12,376 بازدید
  • یک نظر
دانلود رمان سانست

دانلود رمان سانست سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد! کجا دستاتو گم کردم؟‌ که پایان من اینجا شد! کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم که هر شب هُرم دستاتو به آغوشم بدهکارم! •• "سانسِت(sunset) یعنی غروب؛ غروبِ خورشید!" •• -خیلی وقت پیش؛ درست زمانی که خورشید قصه‌ی ما هنوز طلوع نکرده بود اتفاق بدی رخ داد؛ اتفاقی که درش قسم خورده شد به نابودی؛ به تباهی؛ به سیاهی! همان موقع بذر کینه کاشته شد؛ شخم زده شد؛ جوانه زد و آرام و آرام رشد کرد‌؛ ریشه دواند و بزرگ ...

دلنوشته فقط عاشقم شو

دلنوشته فقط عاشقم شو بمون!! هروقت سرد شدم! نرو!! هروقت بد شدم! بغلم کن!! هروقت تنها شدم! نوازشم کن!! هروقت بغض داشتم! بوسه‌بزن رو پیشانی‌ام!! هروقت دلگیر شدم! صدایم کن!! هروقت کلافه بودم! هرچند من با وجود تو، نه سرد میشم، نه بد میشم نه تنها میشم ،نه بغض میکنم،نه دلگیر میشم و نه کلافه!! تو فقط...فقط...فقط چی؟ آهان!!عاشقم شو!! آری عاشقم شو!!تو فقط عاشقم شو!! روزی هزار بار هم عاشقم بشی کم هست!! تو تمام منی،بهت،به بودنت به عاشق شدنت شدید نیازمندم!!   ✍️#ا_اصغرزاده[آسمان]

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.