دکلمه صوتی ساعت شنی
#ساعتشنی
من هرگز شاعر خوبی نبودم!
شاگرد خوبی هم نبودم.
هر بار که استاد به بخش قافیه میرسید، من به ردیف فکر میکردم به خودمان!
تویی که هرگز با من ردیف
نبودی...
استاد از دوبیتی های بابا طاهر می گفت و من غرق غزل هایت میشدم؛
چشمهایت،
نگاهت،
لبخندت و خلاصه ی عاشقانه ترین غزل ها...
غرق همان خطوطی که بی شک مهارت پیکاسو هم برای ترسیم آن کافی نبود.
می دانی;
اشعار من همیشه "سپید"بود ؛
خالی از تو!
حواسم نبود که دوست داشتنت مثل ساعت شنی است؛ ثانیه به ...
دکلمه صوتی حوالی ساعت شیش
هی! نازنینم...
باران می بارد، باران های گاه و بیگاه اردیبهشت را دوست داشتی، یادت است؟
من به تکرار هر روزمان، در همان پارک معروفمان، بر روی نیمکت رنگ و رو رفتهی دلچسبمان، زیر درخت بید مجنون پر رمزمان نشسته ام...
قرار هر روزمان یادت هست؟
دوشنبه به دوشنبه حوالی شیش عصر!
قرار بود در کنار هم بنشینیم و تو برایم فریدون بخوانی و من غرق شوم در تن صدای دو رگهی مردانه ات.
آخرین دیدار را به خاطر می آوری یا ...
دکلمه صوتی پرواز بی بال
من از میانِ تمامِ کتاب ها
آن که شبیهِ تو بود برگزیدم
و از دلِ تمام صفحات
آن که عطرِ دست های تو را داشت انتخاب کردم
و از تمام صفحه ها
برگی که به لطافت نگاهِ تو بود دیدم
و از این برگ
خطی که طعم تو را داشت خواندم
اینک دوستت دارم …
دوستت دارم
و دوستت دارم را مُدام تکرار می کنم
که در تو خلاصه می شود
ای عصاره ی تمامِ شعرهای ناگفته
تو نیز لب به این تکرارِ رویا گونه بُگشا
تا خدا به گلهای ...
دکلمه صوتی زبانمان لال
همان روزِ اول که آشنا شدیم،
قرار گذاشتیم که اگر روزى
زبانمان لال
زبانمان لال
زبانمان لال
خواستیم جدا شویم،
همه چیز دوستانه اتفاق بیفتد
که فردا روزى اگر اتفاقى یکدیگر را در خیابان دیدیم،
مسیرمان را کج نکنیم...
و عجب قرارِ شیرینِ تلخى بود!
مگر میشود کسى را که تا دیروز برایش میمُردى،
رهایش کنى به امانِ خدا؟!
اما قرارمان بود...
میدانى؛
اولش همه چیز قشنگ است
شاعرانه
عاشقانه
هیچ پایانى را تصور نمیکنیم،
همه ى قول و قرارها رویایى...
اما به چشم بهم زدنى میبینى
تصورت
با ایده آل ات
زمین تا آسمان فاصله دارد...
تو میمانى و
یک ...
دکلمه صوتی کمی بمان
کمی بمان!
کمی به من نگاه کن!
نگاهت تنها دلیل آرامشم است!
در چشمانم نگاه کن
دراین چشمان اشک آلود
که همیشه درپی رفتن تو
چشم انتظار به آمدنت بود
حال که دوباره آمدی ؛
چرا این چنین مرا از خود می رانی ؟
چرا چشمانت را از من نگاه می داری؟
دیگر تاب و توان سکوت ندارم
حس فریاد در من به اوج رسیده است
فریاد دوستت دارمِ صدایم را گوش کن
درحالی که حرفی نمی زنم
به چشمانم نگاه کن
حرفهایم را از نگاهم بخوان
آیا چیزی هست که در آن ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.