داستان کوتاه یلدای من در مورد شب یلدا به قلم زیبای م.طالع(سرنوشت)
به نام یگانه خالق اعجاز عشق.
دوباره توی اتاق کوچک و تاریکم نشستهام و قاب عکس یگانه معشوقم زینت بخش دستان پیر و ناتوانم شده است.
به چشمان آبی دریاییاش از پشت این قاب شیشهای خیره میشوم و باران چشمانم روی گونههایم میبارند.
عشق من امشب بیستمین سالی شد که هنوز هم چشم به در هستم و خبری از تو نیست. امشب بیستمین سالی هست که چشمهای دریاییات برای همیشه دل از ...
دکلمه صوتی سرنوشت با اجرای نسترن زمانی و به قلم م.طالع
باز امشب چه غریبانه دلتنگم....
دلتنگ عطر آن آغوشی که حتی برای لحظهای حسش نکردهام.
دلتنگ آن چشمان خماری که سالیان سال است در حسرت دوباره دیدنش روزها را سپری کردهام.
دلتنگ طنین آن صدایی که حتی برای یک بار هم نامم را بر زبانش جاری نساخته است.
آری به جرأت میگوییم...
دلتنگ همان غریب آشنایی هستم که برای دلم محرم تر از هر محرمیایست.
دلتنگ آن یغماگر احساسی هستم که ...
تمام غرورم را با برق ...
داستان کوتاه قافله ی عشق م.طالع ( سرنوشت)
قافلهی عشق
بازماندهام...
آری، بازماندهام از قافلهی عشقی که بار سنگینش کمرم را خم کرد.
مقابل آینه ایستادم و پیراهن شب مشکی رنگم رو توی تنم صاف کردم.
آرایش صورتم تضاد جالبی رو با رنگ لباسم و دل داغدارم ایجاد کرده بود. لبخندی نثار چشمهای غمزدهام کردم و رژ لب قرمز رنگم رو دوباره روی لبهایم کشیدم.
امشب قصد داشتم زیباترین دختر مجلس باشم و دل عشقم برای هزارمین بار بلرزه و افسوس بخوره که چرا تنهام گذاشت.
با ...
دکلمه صوتی سرنوشت با صدای امید صادقی و به قلم م.طالع
باز هم امشب...
مثل هر شب...
یاد چشمهای افسونگرت...
قرار را از دل کوچکم ربوده.
باز هم امشب...
تا طلوع خورشید...
شب زندهداری ها و عاشقانههایم پایانی ندارد.
آری عشقم، شب زنده دار عشق سوختهای هستم که
هنوز هم خاکسترش دلم را به آتش میکشاند.
دوباره امشب یاد تو و چشمهای زیبایت خواب را بر من حرام خوانده و خاکستر عشقت
بی رحمانه شعله میکشد سلول به سلول تنم را.
دوباره امشب به زنجیر کشیدهام عشق بیرحمات را میان نفسهایم.
آری به ...
داستان کوتاه طنین باران
طنین باران...
به نام یگانه معشوقه هستی.
قسم به همان معشوقی که عشق را آفرید.
آری عشق را یافتهام.
همان عشقی را که در چشمهای همچون ماهت خانه کرده بود و با دیدنش نورانی کرد زندگانی سرد و بیروحم را.
روی نیمکت چوبی کنار ساحل نشستهام و به زلالی و آرامش آب خیره شدهام.
آرامشی که همیشه برایم آرام بخش بود و پرمعنا.
آرامشی دور از دغدغهها و دلتنگی های روزمره.
آرامشی که همیشه روح ناآرامم رو به اوج آرامش میرساند.
دوباره هوای دلگیر پاییزی و ...
داستان کوتاه صدای عشق به قلم زیبای م.طالع(سرنوشت)
صدای عشق...
گفتم گر ببینمش درد اشتیاق کم شود،
دیدمش و مشتاق تر شدم.
بی حوصله تر از همیشه لباس های سر تا پا مشکی ام را می پوشم و از آیینه رو به رو به
دخترک تنها و خسته ای چشم نیدوزم که از همهی دنیا دل خسته تر و تنها تر هست.
از خانه ای که برایم این روزها جز قفس حکم دیگری را ندارد، بیرون میآیم و تا سر کوچه زمزمه کنان به راهم ادامه ...
داستان کوتاه کافه عشق به قلم زیبای م.طالع(سرنوشت)
کافه عشق...
چشمان خمارت، رازیست...
که، تا به ابد در دل من می ماند.
می نویسم، با قلبی پر از یاد تو...
با قلب شکسته، قلم در دست می گیرم.
می نویسم از دل پر درد و تنها...
از روز های رقت انگیز بی تو بودن.
می نویسم بر لوحه ای از قلبم، خاطرات شیرین چند روزه ات را.
آری، به جرأت می گویم:
می نویسم از تنها گناهم...
گناهی به نام عشق.
طبق عادت همیشگی باز هم روزنامه به دست روی کاناپه ی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.