مثلا تو برای ابد محکومی به ندید کسی که دوسش داری؛ محکومی به قضاوت شدن، محکومی به بیمهری، محکومی به تنهایی تا ابد!
فکر میکنند روانیه، اما از هفتاد تا عاقل سالمتره...
از همون بچگی به جای اینکه پی فوتبال بازی کردن با بچههای محل و کلکسیون ماشینهای کلاسیکش باشه به فکر پدری بود که محکوم بود تا ابد و یک روز اسم دیوونه رو یدک بکشه و حالا این دیوونگی به تنها فرزندش به ارث رسیده بود.
از کجا معلوم آن من، هنوز مینوازد و خرمن زلف هایش را میرقصاند؟
از کجا معلوم آن من، هنوز مهر دارد و عشق در دل میپروراند؟
از کجا معلوم آن من، هنوز دلخوشی، داند و خود را به آرزوها میرساند؟
من دیگر آن من، نیستم.
من آن من، نماندم.
حال آن من...
سکوت بر لب دارد و آتش در دل!
حال آن من...
یک چشم در خون دارد و یک چشم در سیل!
خلاصه بگویم؛ حال آن من...
درد در قلب دارد و هوای یار در سر.
خودمانیم... به چه منی تبدیل شدهام!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.