داستان کوتاه خاطرات بعد از مرگ
خاطرات بعد از مرگ
در جایی شبیه به صحرا راه میرفتم هوا کم کم سرد و سردتر میشد قدمهایم را بلندتر برمیداشتم
تا قبل از غروب به جایی برسم احساس سبکی میکردم نمیتوانستم فکرم را متمرکز کنم سعی
میکردم به یاد بیاورم کجا هستم وکجا میروم از آنجا که گذشتم رو برویم تپه ای را دیدم که اینگار
حسی مرا به رفتن از آن مسیر تشویق میکرد..
از تپه که گذشتم خود را در شهری با ساختمانهای باریک و سپید ...
زهراسلام رمان بسیار قشنگی هستش جلد دوم این رمان ومیخواستم...
زهراسلام رمان بسیار قشنگی هستش جلد دوم این رمان ومیخواستم...
علی غلامیسلام به شمارم پیامک بدین لینکو بفرستم 09024084858...
علی غلامیسلام به شمارم پیامک بدین لینکو بفرستم 09024084858...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.