داستان کوتاه دیوانه ی عاقل🔸به نام کسی که سرگذشت تمام دلباختگان عاشق را جور دیگری رقم زند.اشک در حلقه ی چشمانش موج می زند،بی صدا برگونه های نازک و ترک برداشته اش می افتد. آن گاه غلت می خورد و سرازیر می شود. نفس هایش را در سینه حبس می کند و سراپا چشم می دوزد برای دل سپردن به معشوقی که اختیار ضربان های قلبش را از هستی او می داند.درست مقابل او نشسته و با حرف های دلنشینش ...
دلنوشته زیبای مادرمادر همان خورشید تابان و درخشنده ی زندگیست که می گستراند مهر و محبت و گرمای وجودش را بر سرمان.مادر همان فرشته ی زمینی ست که با اشک هایمان اشک می ریزد و با شادی هایمان شاد می شود.همان که با بودنش زندگی را لمس می کنی، همان که با آغوشش بهشت را حس می کنی، همان که با نوازشش آرام می شوی.مادر یعنی لبخند خدایعنی عطر خوش مادرانهیعنی یک دنیا آرامش، یعنی مهرمادر زیباترین واژه ی جهان، ...
دلنوشته عشق گمشدهدر یک شب مهتابی زیر نور ماهنگاهم در نگاهت گره خورد و ناگهان دلم لرزید و چیزی درونش به صدا در آمد جوری که حتی یک نفس عمیق هم نمی توانستم بکشم، میخ نگاه گیرایت شده بودم و تو تنها کسی بودی که در آن لحظه درون قلبم نشستی.دعا کردم از کنارم رد نشوی و من تا همیشه تماشایت کنم.ناگهان آسمان ابری شد و ابرهای تیره جلوی نور درخشان ماه را گرفتند و چهره ی زیبایت در نظرم ...
دلنوشته عاشقانه گاهیگاهی باید بروی و به پشت سرت هم نگاه نکنی،یک جای دور و خلوت.همیشه ماندن خوب نیست،گاهی باید این دنیای پوچ و مردمانش را به حال خود رها کنی.کوله بار تنهایی و خاطراتت را برداری و بروی و چشمانت را بر روی همه چیز ببندی.سکوت تو آسان تر از ماندن و دم نزدن است.#مریم_صدرممتاز
داستان کوتاه عاشق تر از مجنون به قلم مریم صدر ممتازمریم:عاشق تر از مجنوننگاه اشک بارش را به سنگ قبر مشکی سپرد و با دست نام هک شده روی سنگ را لمس کرد، گل های گلایلرا روی آن قرار داد و سنگ قبر عزیزش را با اشک چشمانش آبیاری کرد.نامه ی جای گرفته میان دستان لرزانش را که محتوایش تمام هست و نیستش را به باد داده بود بالا آورد و قطرهاشک پشت پلک هایش برگه را تر کرد.ذهنش به ...
دکلمه صوتی سایه ی دلتنگی با اجرای دختر خزان و قلم مریم صدر ممتازمن لیلی بودم و تو مجنونتو فرهاد بودی و من شیریننگاه های پر عشقمان را از هم پنهان نمی کردیم، عاشقانه هایمان را بی پروا به گوش همه می رساندیم.در دنیای کوچک و رویایی خودمان غرق بودیم و خانه ای سرشار از عشق و محبت را بنا کره بودیم.من شاد و خرم خرامان خرامان در دشت سرسبز عاشقی می دویدم و تو از آن گل های زیبا ...
دکلمه صوتی عاشقانه و زیباخاطرات به غارت رفته ی زاده ی خیالم دلم را می لرزاند.هجوم بی رحمانه ی خاطرات دلتنگم می کنند.عاشقانه های شکست خورده ام به تاراج می روند و جایی میان رفتن و ماندش مکث می کنند.تپش های بی درنگ قلبم روانم را به یغما می برد.چشمانم در مقابل چشمانش سر خم می کند و به سجده دعوت می شود.من با طواف نگاهش اوج گرفتم و بی انتها پرواز کردم، چشم که از من گرفتسقوط کردم و ...
دنیای_پوشالیروزی می رسد کهکسانی خودشان را به آب و آتش می زنند تا ذره ای توجه کنی.توجه که کردی، احساست را که تمام و کمال خرجشان کردی،محبتت را که وقفشان کردی و به بودنشان عادت کردی تنهایت می گذارند و می روند.این قانون زندگی ست هر آمدنی رفتنی هم دارد.اما تو می مانی و آدم هایی که پای ماندنشان حساب باز کرده بودی.تلخ تر از آن این است،کسی که محبت را گدایی می کرد و تو محبت را خرجش کردی،اکنون ...
دکلمه صوتی اشتباه از من بود#اشتباه_از_من_بودبه کسی دل بستم که تو دلش جایی نداشتم.به اومدن کسی دل خوش بودم که خودش رفتنی بود.مجنون کسی بودم که محبوبش نبودم.مهرم رو بی وقفه به کسی هدیه کردم که براش مهم نبود.عشقم رو خیلی ساده به پای کسی خرج کردم که خودش ولخرج ترین آدم روی زمین بود.برای رفتن کسی اشک ریختم که از اول هم موندنی نبود.اون قدر در گیر عشق اشتباهیم شده بودم که نفهمیدم باید اون قدر قوی و محکم ...
نویسنده:مریم صدر ممتاز و گوینده:فاطمه سلیمانیشروعی دوبارهسیاهی قلبم خط بطلانی کشیده است بر زندگیم، پیله ای از جنس تنهاییدور خود بسته ام و در تیرگی های وهم آلود دنیای کوچک ماتم زده ام غرق شده ام.من آن درخت پر بار و سرسبزی بودم که روزی تمام ثمره اش را آفت زندگی زد.آفت زد و تمام هست و نیستم را پوچ کرد و این بلای خانمان سوز نابودی مطلق را نصیبم کرد.من ماندم و یک تنهایی پر از خفقان.رسم روزگار دست ...
دل نوشته ی تنها دل خوشیتنها دل خوشی من صدای نفس هایت استدر پس این بی مهری ها#مریم_صدر_ممتاز[caption id="attachment_14622" align="alignright" width="200"] دل نوشته ی تنها دل خوشی[/caption]
دل نوشته ی عشق و ایمانبیا تا با هم زیر بارون چرخ بزنیم و گره بزنیم پیوند دل هامونو عاشقی کنیم و فصل دلدادگیمون و مرور کنیم#مریم_صدر_ممتاز[caption id="attachment_14408" align="alignright" width="200"] دل نوشته ی عشق و ایمان[/caption]
دل نوشته ی شکایتخواستم شکایت کنم، از تو به نزد خدا اما خوب که فکر می کنم، تقصیر من بود که سادگی کرد دلم#مریم_صدر_ممتاز[caption id="attachment_14399" align="alignright" width="200"] دل نوشته ی شکایت[/caption]
دل نوشته ی رسواییتو را که میبینم قلبم کوس رسوایی اش را میزند از بس بی قراراست مریم صدرممتاز[caption id="attachment_14366" align="alignright" width="200"] دل نوشته ی رسوایی[/caption]
دل نوشته ی بی وقفهشیرین ترین حس یعنی این که بی وفقه عاشقانه هاشو خرجت کنه... مریم صدرممتاز [caption id="attachment_14354" align="alignright" width="200"] دل نوشته ی بی وقفه[/caption]
دکلمه صوتی مرگ تدریجیدکلمه صوتی مرگ تدریجی به گویندگی اعظم ارسطویی و به قلم مریم صدر ممتاز [caption id="attachment_13763" align="aligncenter" width="300"] دکلمه صوتی مرگ تدریجی[/caption] [playlist images="false" ids="13766,13734"] دسترسی به تمامی کارهای اعظم ارسطویی :www.romankade.com/tag/اعظم-ارسطویی
داستان کوتاه قلب یخیقلب یخیروی نیمکت سرد و زنگ زده ی پارک نشستم دستانم از سرما یخ زده بود،بی رمق مقابل دهانم بردم و ها کردم تا کمی گرم شوند.همه چیز مانند دلم سرد است.شال گردن دست بافت قرمزم را محکم تر دور گردنم پیچیدم هنوز هم بوی تو را برایمتداعی می کند، به کودکانی که با شور و شوق بچگانه مشغول برف بازی بودند وصدای خنده ی کودکانه شان گوشم را پر کرده بود با حسرت نگاه می کنم.دوران ...
داستان کوتاه ثمره ی عشقثمره ی عشقبا حیرت به جواب آزمایش می نگرد، اشک های سمج جمع شده درونچشمانش دیدش را تار می کنند، با ناباوری و تردید ورقه ی جواب آزمایشرا به پرستار جوان نشان می دهد و با لرزش درون صدایش می گوید:خانوم می شه یه بار دیگه چک کنی شاید اشتباهی شده؟!پرستار لبخند شیرینی تحویلش می دهد و با آرامش پاسخ می دهد:نه خانوم درسته جواب مثبته، مبارک باشه.نفهمید چگونه از آزمایشگاه بیرون آمد.همان اشک های سمج ...
داستان کوتاه سازی از نوای دلسازی از نوای دلمثل همیشه روی آن صخره نشسته بود و به دریا زل زده بود موهای پریشانش را بهدست باد سپرده بود و باد میان موهایش پیچ و تاپ و می خورد و آن ها را به بازی می گرفت.هر روز می آمد و ساعت ها به دریا خیره می شد، بعد مثل ابر بهار می گریست و موج های دریا را لعنت می کرد.دو سالی می شد که دریا پدرش را با خود ...
H.ahmadiشما مبینا اسلامی متولد 23 بهمن سال 1383 یا 1382 نیستی ؟ کسی به فامیلی احمدی میشن...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.