این چه رسمی ست که آدمی را خدا از شـهر خاڪ و خون به شهر چهرههای سنگی و ساختمان های مرمری میبرد.
هر کشوری با تمام شکوه و جلالش باز هم وطن خودت نمیشود. حتـی اگر یک ویرانه باشد
با مامانم نشسته بودم و شام میخوردم به یک لقمه نون خشک و پنیر که نمیشه گفت شام، ولی این روزا همین هم به زور گیر میاد. اسمم زولماست، 18 سالمه بابام استاد دانشگاهه، زبان های خارجی تدریس میکنه و مامانم خونه داره.
زهراسلام رمان بسیار قشنگی هستش جلد دوم این رمان ومیخواستم...
زهراسلام رمان بسیار قشنگی هستش جلد دوم این رمان ومیخواستم...
علی غلامیسلام به شمارم پیامک بدین لینکو بفرستم 09024084858...
علی غلامیسلام به شمارم پیامک بدین لینکو بفرستم 09024084858...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.