دل نوشته قلبقلب سرد و سیاه من اوایل این گونه نبود.قلبم را شکستند؛ خرده هایش را به همراه زباله ها دفن کردند.آن وقت ها سر خوش بودم.با پاهای برهنه در دشت می دویدم و به ضربان قلبم که همچون قلب گنجشکی در دام افتاده می تپید گوش می سپردم.به پا برهنه راه رفتن عادت داشتم؛ بی شیله پیله بودم و ریگی در کفشم نبود.پا برهنه دل سپردم.بی ریا قلبم را به دستش دادم.ساده زیر تیغ جراحی رفتم.درمان شدم ،ولی درد ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.