داستان کوتاه خنده ای به روی ترسداستان_کوتاه✨ خنده ای به روی ترس? ژانر احتماعی✍️ بقلم فاطمه حیدریالان ساعت دو بامداد، یعنی هوا هنوز خیلی تاریک ، من داخل اتاقی تاریک وترسناک، گوشه تختم زانو هایم را بغل گرفته و از ترس به خودم می پیچم.قلبم همانند گنجشکی که اسیر گربه شده، تند تند می زند .نگاهی به دور و برم کردم، هیچ چیز درست معلوم نمی شد ، ولی صداهایاطرافم را خوب می فهمیدم، صدای قیس قیس آهن یا چوبی ...
کیانا جان منتظر جلد سومت هم استم بسیار عالی بود...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.