خلاصه کتاب:
روایت مردیست که کار و اعتقاداتش باهم درگیر میشوند و از بین این ها فقط باید یکی را انتخاب کند
اما ناگهان احساساتش پا به میدان میگذارد و داستان زندگی اش عوض میشود.
کیمیا بنایی
خلاصه کتاب:
به نام نجات دهنده زمین وزمان از نیت شوم شیطان وشیطان صفتان عالم هستی
سلام به همه عزیزانی که با چشمان مهربونشون این رمان رو دنبال می کنند. آزاده بختیاری نویسنده رمان..
نام رمان :(هوسناک)
خلاصه کتاب:
ماه از نگاه به تو خجالت میکشد
گویی که تو عجین شده به رنگ خدایی
در شبی مهتابی و تاریک
که تو آرام پرسه میزنی و
با صدای زیبایت
کنار دریای طوفانی
آواز مستانه سر میدهی
و لبهای به رنگ کبودت
در ظلمت شب پنهان است
و تنها صدای زیبای تو
آهنگین و رسا به گوش میرسد
چه دلم میخواهد
در آغوشم بگیرمت
و با صدای موزون و زیبایت
آهسته کلام " دوستت دارم " را
در گوشم زمزمه کنی.
خلاصه کتاب:
تمام دلخوشی دکتر اسرا برومند در روز استخدامش به باد میرود. رویارویی او با کسی که سالها پیش برای خانوادهاش رجز خوانده و پدرش را خانهنشین کردهاست. دکتر فرهاد سام با کینهای دیرینه! آیا اسرا از پس جراح پنجطلای بیمارستان برمیآید؟ #دورخیز عاشقانه_اجتماعی ناب از مریم بانو
خلاصه کتاب:
یعنی میشود تابستان، بشود عروس زمستان؟ یعنی میشود جانان قصهی ما بشود عروس کوه سرد غرور؟
یعنی میشود دختر قصهی ما وقتی از طوفانهای بزرگ زندگیاش تن نحیفش شروع به لرزش کند، کسی باشد که دستهای او را بگیرد و با گرمای دستش وجود او را سراسر گرما و آرامش کند؟
امّا چه کسی میتواند باور کند که کوه سرد غرور دارای دستان گرمی باشد. تقدیر چه سرنوشتی را برای دختر قصهی ما رقم خواهد زد و جانان ما جنون و جانان چه کسی خواهد شد؟
خلاصه کتاب:
داستان راجب دختر و پسری به اسم آنا و ایمانه که با برخورد توی دانشگاه کلکلشون شروع میشه، اما کم کم عاشق هم میشن تا توی یه شب آنا ایمان رو توی یه جشن با یه دختر میبینه اما....
بعد از مدتی اینا با هم دوست میشن و ایمان به خواستگاری آنا میره، غافل از این که مشکل اصلی از همینجا شروع میشه
خلاصه کتاب:
افسون در حالیکه همه انتظار دارن با پسرخالهاش راستین ازدواج کنه ،مرد دیگه ای رو برای ازدواج انتخاب می کنه.مردی که دستی در مرگ نامزد راستین داره.
زندگی افسون بعد از ازدواج با مزاحمتهای پسرخالهاش به جهنم تبدیل میشه تا اینکه...
خلاصه کتاب:اما سوژه ی داستان که از زبان اول شخص و دختری به اسم عقیق هست. وماجرا حول و حوش زندگی این دختر تو سی سالگیشه. یعنی درست زمانی که حس می کنه علی رغم داشتن خونواده و دوستان و مادری که همه جوره حمایتش می کنه بازم خلا های زیادی تو زندگیشه. و تصمیم می گیره اینارو به نوعی پر کنه
خلاصه کتاب:
- آقاجون... داخله!
گره ی ابرهایش عمیق تر شد و قفسه ی سینه اش به سختی بالا پایین رفت. دست هایش را برای به آغوش کشیدنم پیش آورد و گفت: خب تو باشه!
دستم را روی بازویش گذاشتم و اشک هایم یکی پس از دیگری چکیدند.
- اول برو باهاش صحبت کن... شاید اجازه نده برم تو!
- چی میگی واسه ی خودت؟!
کاش غرورم بیشتر از این جلوی فرهاد خرد نمی شد. نگاهم را از مجید گرفتم و به کم سوترین ستاره دادم.
- اگه براش مهم بودم این همه ساعت این جا ولم نمی کرد.
خلاصه کتاب:
آناهیتا زن فقیریه که می خواد از شر فقر و نداری خلاص بشه. اون نیروهای ایزدبانوی آب ها رو داره و کاملا شبیهشه. برای همین هم همراه شوهرش نقشه ی قتل ایزدبانو رو می ریزه و موقع خواب سراغش می ره تا اون رو بکشه و خودش جاش رو بگیره اما خب... هیچ چیز به همین راحتی قرار نیست پیش بره. و این بین نفرینی ابدی وجود داره که همه چیز رو سخت تر می کنه. پشیمونی می تونه زمان رو به عقب برگردونه؟ پشیمونی می تونه آناهیتا رو از شر نفرین خلاص کنه؟ احتمالا نه...
خلاصه کتاب:
قلبم را در مشتم میگیرم تا شدت بی تابی خود را کاهش دهد؛ افسوس هر لحظه درونش ولولهای بر پا می شود که نفس ضعیفم قادر به کنترلش نیست. قبلم با هر تپش هیاهویی از تلخی و شیرینی را در رگ هایم پمپاژ می کند؛ من معصومانه به بازی قلب و احساسم مینگرم و رشد میکنم. در لا به لای کتاب سرنوشت رشد میکنم و نهال کوچک وجودم به درختی تنومند با ریشه هایی قویی تبدیل میشود. اجازه نمیدهم ترانهی غمگین روزگار نابودم کند. آری دخترک کوچک و ساده آن قدر زمین خورده که حالا نابود نشدنی است! آتش خشم، طوفان قضاوت، سیل تنهایی و سونامی بیرحمی را لاجرعه چشیدهام و حالا با این دل و روح سرشار از هیاهو به دنبال شهد شیرین زندگی میگردم؛ من نابود نشدنی پیروز میدان خواهم شد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.