رمان بی قرارم کن استاد دانشجویی#بیقرارم_کن#پارت_یک #شهلا_خودی_زاده دوباره بگـو:"دوستت دارم "از همان هایے ڪهوقتے دلتنگے تماموجودم را فرا میگیردبرزبان مے آوری'و آرامم میڪند'تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند ...چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند ...خیابان زیادی شلوغ بود .نگاهش روی ساختمان شیشه ای بلندی که از همان فاصله هم دیده می شد، نشست ..نفسش را با پوفی صدا دار بیرون داد و از مقابل ساختمان گذشت ...دو خیابان بالاتر بالاخره توانست ماشینش ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.