دکلمه صوتی دخترک درون
دلم برایِ دخترکِ درونم تنگ شده ...
دخترکی که بایک لواشک و عروسک ، ذوق می کرد
یا دغدغه ی روزانه اش ، رنگِ لاکِ ناخن هایش بود
همان دخترکی که خنده هایش ؛ کودکانه و نگاهش ؛ دلنشین بود ،
دخترکی که معصومیتش را در راه رفتنش می شد تماشا کرد ...
گاهی دلم از قوی بودنم می گیرد ،
دلم میخواهد دوباره همان دخترک ظریفی باشم که با یک نگاه ، می شکست ، اما نه از درون !
صدای شکستنش را ...
دکلمه صوتی چای سرد
لحظههایی هستند
که هستیم
چه تنها
چه در جمع
اما با خودمان نیستیم!
انگار روحمان میرود،
همانجا که میخواهد
بیصدا بیهیاهو
همان لحظههایی که
شنیدیم و نفهمیدیم
خواندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
هوا روشن شد
تاریک شد
چای سرد شد
یک لحظه سکوت
برای لحظههایی که
با خودمان نیستیم
👤 #پابلو_نرودا
یاسمن باقرپور
دکلمه صوتی آدم های خوب
آدم ها تا جایشان را برایت خالی نکنند ، ارزش واقعیِ شان را نمی فهمی ... !
بعضی ها آن قدر معرفت دارند که دلشان نمی آید خودشان با پایِ خودشان بروند ...
باید حادثه ای بیاید و آنها را ببرد ...
تا تو در حجمِ خالیِ نبودنشان ، بنشینی و با خودت سبک ، سنگین کنی ...
ببینی ارزششان در زندگی ات دقیقا کجاست ؟!
ببینی رفتارت درست بوده ؟!
تازه متوجه می شوی که در اولویت بندی هایت چقدر بیراهه ...
دکلمه صوتی خسته خراب ویران
همه می دانند؛
من سال هاست چشم به راه کسی
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا !
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهن سال من بگذرد...
من به یک نفر،
از فهم اعتماد محتاجم.
من از این همه نگفتن بی تو خسته ام!
خرابم !
ویرانم !
#خسته #خراب #ویران
نوشته #سید_علی_صالحی
میکس #محمد_عیاری
با صدای #روح_اله_سیفی
دکلمه صوتی کفش هایم کو
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک، از حاشیهی سبز پتو خواب مرا میروبد
بوی هجرت میآید
بالش من، پر آواز پر چلچلهها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسهی آب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره ،با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی،
عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچهای را سر یک مزرعه جدی نگرفت...
باید امشب بروم!
باید امشب چمدانی ...
دکلمه صوتی کنارت نیستم اما
کنارت نیستم اما ؛
به تک تکِ ذرات معلق هوا ،
و به اکسیژن های در عبور ، سپرده ام که آغوشِ داغم را برایت بیاورند تا تمامِ خستگی ها و دردهای تنت بریزد ...
بوسه های از ته دلم را به دستانِ مهربانِ نسیم ، سپرده ام تا شب هنگام آنها را روی پیشانی و گونه های نازنینت بنشاند و حالِ این روزهای تو را بهتر کند ...
خوب باش ماهِ من !
خوب تر از همیشه ...
و فراموش نکن ...
دکلمه صوتی آدم های ساده
آدم های ساده را دوست دارم!
همان ها که بدی هیچ کسی را باور ندارند...
همان که برای همه لبخند دارند...
همان که همیشه هستند و برای همه هستند.
آدم های ساده را...
باید مثل یک تابلوی نقاشی، ساعت ها تماشا کرد.
عمرشان کوتاه است، بس که هرکسی از راه می رسد...
یا ازشا سو استفاده می کند یا...
زمینشان می زند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم!
بوی ناب "آدم" می دهند...!
به گویندگی و نویسندگی: نسترن قموشی.
کاری از ...
دکلمه صوتی دلم تنگ می شود
دلم تنگ که می شود شانه می خواهد
گریه کردن روی شانه ای که معتمد باشد
آدمی که نمی شناسمشو او خوب مرا بلد باشد
مثلا بداند که وقتی چانه ام لرزید
سرم را به سینه بچسباند، دستش روی موهایم نوازش باشد
به نزدیک گوشم با لحنی آرام بگوید قشنگ ببار
امشب قرار است تا خود صبح هوا طوفانی باشد
آدمی که ببینتم حتی وقتی که چشم من نخواست با چشم او رو در رو باشد
دلم وقتی که گرفت، حمایتم کند، مثل ...
دکلمه صوتی میدانم میدانی
درستش اینه برای آرامش و صلاح زندگی خودم ازت بگذرم اما من از وقتی بلدت شدم تو دورِ دوستداشتنت اون دختر یکی یک دونه ی بابارو تو همون خونه ی پدری گذاشتم و برای به چنگ و دندون کشیدن عشقت شدم سخت پوست ترین جونوری که زیر شکنجه های دلشکنِ حرفات طاقت بیاره و کنار نجمه های عاشقانه ات تمام دخترانگی های نابلد شده اش رو با محبت خرجت کنه.
وقتی فهمیدمت که کنار تو خیلی شبا باید ...
دکلمه صوتی آرامش با اجرای علی سلطان احمدی
ی روز هایی تو زندگی هممون وجود داره
که خسته ایم؛خستگی این روز ها با بقیه روز ها فرق داره!
خستگیش بوی ناامیدی میده...
بوی بد سردرگمی...
تا حالا شده پشت چراغ قرمز باشی و فکرت پر بکشه جای دیگه؟ به آینده بری یا شایدم به گذشته؟به کار هایی که انجام دادی یا کارهایی که قراره انجامش بدی فکری کنی؟
تا حالا شده سرت رو بالا بگیری و بگی: خدایا حواست به منم هست؟
شده دلت یهو تو جمع ...
دکلمه صوتی امام مهربانی ها با صدای سمانه کولابادی
رئوف اسم پسر بچه ای بود که با خانواده اش، در شهر مشهد زندگی میکردند.
یک روز رئوف با مادر بزرگش میخواستند بروند حرم امام رضا ع برای زیارت.
وقتی که سر کوچه شان رسیدند، صدای کوچولویی شنیدند.
نگاه کردند و دیدند یک گربه کوچولو پایین دیواری رو زمین افتاده، و با ناله میو میو میکند. مامان گربه هم بالای دیوار ایستاده و با ناراحتی میو میو میکند. معلوم بود که بچه گربه از دیوار ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.