دانلود رمان آن دیگریمقدمهبسم تعالیدخترک در زیر باران، قدم میزد و فکر می کرد و اشک می ریخت، این درد عظیم در قلبش، توانش را بریده بود.باران هم انگار قصد جان دخترک را کرده بود که با شدت قطرات خود را به زمین و بدن دخترک می کوبید.دخترک طاقتش به سر آمد و با زانو به زمین افتاد و اشک می ریخت، سر بلند کرد و فریاد زد._خداقسمتی از رمان :_الو؟_سلام پسرمسکوت کردم که ادامه داد: پسرم پدرتادامه ی حرفش ...
کیانا جان منتظر جلد سومت هم استم بسیار عالی بود...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.