? داستان_کوتاه✨ دفترچه ی خاطراته پیش پا افتاده? ژانر عاشقانه✍ بقلم نجمه کاملبه نام خدادفترچه ی خاطراته پیش پا افتادهبه قلم:نجمه کامل(دنیای پشت شیشه):همیشه عینک به چشم هایم می زدم؛ واین باعث تمسخر دوستان و آشناهایم می شد؛ به طوری که تا مرا می دیدند می خندیدند و می گفتند: سارا خیلی دوست داری چشم هایت ضعیف شود؟بله؛ چشم های من ضعیف نبود و من همیشه از عینک بدون نمره استفاده می کردم؛ چشم های نیاز به یک دیده واضح ...
? داستان_کوتاه✨ جایزه? ژانر عاشقانه✍ بقلم نجمه کاملامروز در اتوبوس نگاهم به پسر بچه ای افتاد که مدام از مادرش درخواست می کرد برایش یک دوچرخه بخرد.مادرش دستی به موهای پسرش کشید وگفت: اگر قول بدهی پسر خوبی باشی می خرم.به فکر فرو رفتم؛ ما شاید بارها این کلمه را شنیده باشیم و یا حتی به کودکانمان گفته باشیم.از بچگی به فرزندانمان یاد دادیم که اگر خوب باشند به هر چیز که بخواهند می رسند.من کاری به قضاوت در مورد ...
? دانلود داستان : برف? نوشته: زهره زارع? ژانر: #اجتماعی،عاشقانه"بسم الله الرحمن الرحیم"برف؛ نوشته زهره زارعبا عصبانیت گوشیمو پرت کردم رو تخت اعصابم خیلی خورد شده بود..دوست نداشتم انقدر مامانم بهم گیر بده میگفت خیلی سرت تو گوشیه میگفت عوض اینکه سرت تو گوشی باشه یکم ب فکر درست باش... از پنجره اتاق به بیرون نگاهی انداختم .حیاتمون پر درخت بود اما این فصل سرد باعث شده بود خشک و پیر ب نظر برسن...هوای اسمون گرفته بود انگار برفی توراه ...
? دانلود داستان : خاطرات یک دیوانه? نوشته: درسا_ح(مرغ آمین)? ژانر: #اجتماعی،عاشقانهخندیدم،چیزی نگفت!گریه کردم اما باز ساکت ماند!سرم را کج کردم و گفتمش:«چرا ساکتی؟حرفی بزن.»ولی جوابی نداد.با غم پرسیدم:«تو نیز ترکم می کنی؟چرا؟»اما باز سکوت کرد؛شاید مثل بقیه می خواست برود و مرا ترک کند...شاید می خواست مثل دیگران بی وفایی کند!...پس با دلی سرشار از غصه،پشت به او کردم و آرام آرام به سمت مخالف او قدم برداشتم؛اگر می خواست بی وفایی کند،پس چرا من نکنم؟اصلا چرا کسی مرا ...
? دانلود داستان : کوتاه قهرمان زندگی? نوشته: ندا بدرود? ژانر: #اجتماعی،عاشقانه باکمی تردید زنگ خانه را فشرد،وبعداز کمی انتظارقامت نسبتا خمیده مادرش در چهارچوب در نمایان شد!انتظارش رانداشت ولی مادر سخت در آغوش گرفت فرزند ناخلفش را!مادر:کی ازاد شدی مادر جان،چرا خبر ندادی؟!-میگم براتون!چند پله منتهی بهحیاط راطی کرد وباامیدهای زندگی اش روبه روشدوباز هم تررردید!لبخندی به روی هردوپاشید!الهه باکمی سوظن به اونگاه میکرداماآرزوبهسویش پرکشید!آرزو:واییی بابابلاخره اومدی؟!به ارامی دست های حلقه شده دخترکش را باز کرد!-اره باباجون!حاظربشینتاچنددقیقه دیگه بریم بیرون!!!-واقعی ...
? دانلود داستان : توازهمه مهربانتری? نوشته: سعیده براز انجمن رمان های عاشقانهداستان منتخب مسابقه داستان نویسی انجمن? قسمتی از داستان :توازهمه مهربانتریهواسردوتاریک بود...دراین تاریکی وسکوت هیچ صدایی به جز قدمهای خودش وشوهرش به گوش نمی رسید.-بدش به من.باترس عبدالله رابه سینه ی خودفشردوگفت:-یعنی راه دیگه ای نداریم؟شایدبشه کاردیگه ای کرد؟-توروخدازن، الان وقت دست دست کردن نیست،میزاریمش اینجاچندروزی بمونه،ببینیم اوضاع چطورمیشه؟اونجاتوروستاکنارآدمهای قحطی زده امنیت نداره ! ....
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آخرین نظرات
ماهور❤️ یه دنیا عشق تقدیم بهت واقعا کیف کردم این مدت...
چطوری باید دانلود کنم من بلد نیستم...
فاطیمنم آمد دارم بهت ک میتونی ی عالمه رمان های عالی بنویسی بیشتر رماناتون رو خوندم م...
Arooshaفدای تو نظر لطفته♥️ اینستا هستم Aroosha_ostad...
Arooshaفدای تو نظر لطفته♥️ اینستا هستم Aroosha_ostad...
رمان ازدواج سوری طلاق زوری...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.