رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه این داستان پروانه

داستان کوتاه این داستان پروانه به‌نام زندگانی، حرام شد جوانی. داستان: پروانه نویسنده: فاطمه معماری_۸۴ - مامان، مامان تو رو خدا گوش کن... مامااان. مامانم بدون توجه به صدای زجه‌هام، در اتاق رو قفل کرد و با صدای خشنی گفت: - فکر نکن بی صاحبی. چند روز اون تو بمونی آدم میشی. فکر کردی اینجا دیونه خونه‌است؟ چند سال ولت کردیم به امون خدا، برامون آدم شدی؟ منِ ساده فکر می‌کردم رفتی درستو بخونی؛ نگو خانم دنبال مسخره بازیاش بوده. دیگه از کار و ادامه تحصیل ...

داستان کوتاه نابینای دلداده

داستان کوتاه نابینای دلداده همه ی ما انسان ها در قسمتی از زندگی مان درگیر انسان های بی صفت شدیم و همان انسان ها باعث و بانی نابینا و ناشنوا شدنمان شدند. چقدر دردناک است در شهری که همه نابینا شده اند تو می بینی و شده ای مجرم شهر. اگر چه چشم داشت اما نابینا بود. دنیایم را تقدیم او کردم و او مانند کوری از کنار آن به راحتی گذشت. قلب من پر شده بود از عشق به او و او ...

داستان کوتاه به آرامی نا امیدم کن

داستان کوتاه به آرامی نا امیدم کن   به آرامی نا امیدم کن             به نام خدا صلی الله عیلک یا ولی العصر (عج) ادرکنی **** صدای گریه ی زجر آور مادرم سکوت را می شکند... ماه هاست مادرم در اتاقش را قفل کرده و فقط گریه میکند. هر وقت در اتاقش را میزنم و صدایش میکنم جوابی نمیدهد. فقط گه گاهی محمد را تحویل می گیرد و می گوید که برود... پدرم نیز بدتر از مادر... عصر ها که میاید دیگر برای من بستنی نمیخرد. دیگر دست روی سره محمد ...

  • 1070 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,635 بازدید
  • ۴ نظر
داستان کوتاه در آغوش دریا

داستان کوتاه در آغوش دریا نویسنده: زینب انوشا به نام خدا صلی الله علیک یا ولی اعصر (عج) ادرکنی ***** پاهای برهنه ام را به آرامی حرکت میدهم. آب شور دریا نوازشی دلنشین به من هدیه میدهد و من برای تشکر لبخندی به او میزنم. دست لای گیسوانم میبرم و شالم جایی که نمیدانم کجاست گم میشود. دستانم را از هم باز میکنم و با تک خنده ای دویدنم را آغاز میکنم. میدودم سمته موج های آبی ای که به چشمانم چشمک میزنند و زیرلب اسمم را ...

  • 1073 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,111 بازدید
  • ۹ نظر
داستان کوتاه چشمای شیشه ای

داستان کوتاه چشمای شیشه ای به نام خداوند دل‌های عاشق•   داستان کوتاه: چشمان شیشه ای   نویسنده: مرضیه قنبری   (انجمن آقای غلامی) داستان کوتاه روی پای خودت باش داستان کوتاه مرد ماهیگیر داستان کوتاه مرگ از زاده ی توسن داستان کوتاه خدایا مدد غیر از تو ننگ است داستان کوتاه تاوان یک رویا هوا دلگیر بود... دخترک در حالی که گیسوان کمند عروسکش را شانه میزد ،برایش سخن هم میگفت ،از عشقش به عروسکش ،از بیقراری های بدون او ،و دلتنگی های بی پایانش...   انقدر گفت که حرف هایش تمام شد و ...

  • 1082 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,501 بازدید
  • ۵ نظر
داستان کوتاه گناه دل دادگی

داستان کوتاه گناه دل دادگی ←بِه‍ْ نٰام‍ِ خٰالِق‍ِ عِشقْـ→   °گناه دلدادگی°   °نویسنده: فاطمه معماری ۸۴°     ↓↑کاربر انجمن رمان‌های عاشقانه، آقای علی غلامی↑↓       چه میدانستم به این سادگی دل می‌دهم. مگر تقدیر را برایم بازگو کرده‌ بودند؟ چه ساده دل باختم، دنیا برایم هم جهنم شد و هم بهشت. جهنمی از جنس نرسیدن، بهشتی از جنس عشق که بوی زندگی می‌داد. مثل همیشه به دفتر زندگی و خاطراتم رو آوردم. همچنان مثل همیشه برای نوشتن این خاطرات، مهر دادم و روح بخشیدم به دفتر و خودکار بی‌جان که شاهد ...

  • 1083 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,457 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه امید به آینده ای بهتر

داستان کوتاه امید به آینده ای بهتر کارم که در آشپزخانه تمام می شود به سمت پذیرایی حرکت می کنم. اولین قدم را که در آن می گذارم، ناگهان درد مهیبی کل وجودم را فرا می گیرد. آن قدر شدید است که نمی توانم قدم دوم را بردارم ولی به خاطر مادر سعی می کنم به زور خودم را به اتاقی که بیرون قرار دارد و مختص داداش و زن داداشم است، برسانم. در اتاق را که باز می کنم، همان جا ...

  • 1084 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,525 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه این است زندگی من

داستان کوتاه این است زندگی من به نام خودش ..     نگاهی در آیینه ی ماشین به خودم می ندازم. موهای شرابی رنگم رو دو طرفه روی صورتم می ریزم و حالت موج دارشون رو دوست دارم. چشم هامو می بندم و سعی می کنم استرس ام رو مخفی کنم. امروز روزی بود که بالاخره بعد از هفت ماه، تصمیم گرفتم به دومین شخص زندگیم که قصد موندن داشت همه چیزو بگم. اولین نفر که رفت و اینم.. نمی دونم، نمی دونم. تقی به شیشه ی ماشین می خوره، ...

داستان کوتاه سیاه

داستان کوتاه سیاه بنام او   ...     آدامس رو داخل دهنش می ندازه و با اعصابی داغون به مرد روبروش چشم می دوزه. صدای مرده به گوش هاش میرسه، با ناله، با التماس. -سیاه خان، جان مادرت، جان عزیزت این یه بارو بیخیال شو، به خدا ندارم، ندارم.. بچه هام گشنه ان، زنم داره میمیره، ندارم به بالا سری ندارم، جور می کنم براتون، شده کلیمو می فروشم، میدم، بذار زنم مرخص بشه از بیمارستان، میدم، بخدا میدم! مشتشو میکوبه رو میز. - نههه. از کی تا حالا انقدر ...

  • 1090 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,481 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه گریه ام از توست

داستان کوتاه گریه ام از توست داستان کوتاه گریه ام از توست نویسنده: فاطمه احمدی   از وقتی مادربزرگ را به خاک سپرده بودیم، با هیچ کس حتی کلمه ای حرف نزده بود. در آن سرمای استخوان سوز زمستان روی تخت داخل حیاط نشسته و به حوض فیروزه ای یخ زده ی مقابلش  با چشمانی که انگار روحی نداشت خیره بود و دانه های نرم و لطیف برف در فضا به رقص درمی آمد. انگار که سرمایی را احساس نمی کرد و بی حس شده بود. کنارش ...

داستان کوتاه امید در آخرین لحظه

داستان کوتاه امید در آخرین لحظه امید در آخرین لحظه آرام با زدن پلک‌های ریز، چشم از هم باز می‌کند. کمی طول می‌کشد تا دیده‌ی تارش شفاف شود و بتواند اطرافش را ببیند؛ سقفی آبی‌رنگ که شباهت زیادی به آسمان دارد. سعی می‌کند از جایش بلند شود اما باری به سنگینی کوه، این اجازه را به او نمی‌دهد. به پایین تنه‌اش نگاه می‌اندازد و پاهایش را در بند آجر و بلوک‌های سیمانی می‌بیند که توان حرکت را از او گرفته‌اند. به سختی بدن پر ...

  • 1094 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,628 بازدید
  • ۵ نظر
داستان کوتاه زخم عاشقی

داستان کوتاه زخم عاشقی عنوان: زخم عاشق ی یه روزی ب ا تموم قوا سعی در عاشقی کرد ن داشت م. من عاشقش بود م ولی اون نه! اون کل ا عاشق نبود؛ نه عاشق من، نه عاشق فر دی دیگه. شا ید هیچ وقت کسی نبود که بهش عاشقی کرد ن رو یاد بده . اما من دوستش داشتم. عاشقش بودم. بله؛ بودم، چون گذش ت! چون تموم ش د ! الان که دارم م ینویسم او ن رو فراموش کرد م و لی عشق م ...

  • 1096 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,682 بازدید
  • یک نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • avaکارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • شهیدی هستمممنون میشم لینک گروه ایتا رو بزارین...
  • ایمان سعدتمه دوست دارم که این رمان از بی خانم...
  • ایمان سعدتعالی...
  • saraنمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم کارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.