داستان کوتاه خورشید خاموش داستان_کوتاه ✨  خورشید خاموش ? ژانر اجتماعی ✍️ بقلم فاطمه عبدالحی | کیمیا شکرالهی قلبم می پرد. نبض هایم هم... شاید می زند. در خودم جمع شدم. باد سرد صبح جمعه برای چه بود؟ اعتنایی نکردم. سرم به سر جایش بر گرداندم وخیره رو به رویم شدم. رویی بی انتها... وسیع! آخ، مادرم چه می گفت؟ آخرین حرفش قبل مرگ چه بود؟ باد به لبان خشکیده ام می خورد. می سوزد و جز می زند. صدای جرقه اش را با چشم هایم می شنوم. جرات ندارم ...

• 
  دکلمه صوتی تو مرا دوست نداری
• 
  داستانک ردپا
• 
  دانلود رمان جدید و عاشقانه آغوش غریب
• 
  دکلمه صوتی بسیار زیبای برادرانه هایت رادوست دارم
• 
  دکلمه صوتی بعد تو با اجرای رقیه رحیمی
• 
  دل نوشته بهشت

• 
  داستان کوتاه قرص هایت دیر نشود
• 
  آکرولیزیانا
• 
  سفر عشق
• 
  شوهر هیولا
• 
  عملیات پردردسر
• 
  داستان کوتاه ماه
• 
  آخرین تاوان
• 
  گرگ درون 2

• کانال رمانکده
• دانلود بانک رمان
• دانلود رمان های عاشقانه