قصه صوتی نی نی و دریا#قصه امشب#قصه_متنی#نی نی و دریا 💦یه روز مامان و بابا به همراه نی نی و داداشی، کوله بار سفر بستن و رفتن سفر ، سفری شاد و با حال کنار دریا.مامان و بابا کنار ساحل نشستند .داداشی که عاشق خاک بازی بود توی ساحل خیس شروع کرد به کندن زمین، می خواست یه چاله بزرگ درست کنه .نی نی هم نشست کنار داداشی تا هر چی درست می کنه زودی براش خراب کنه .ناگهان نی ...
قصه صوتی تپل و مپل🐻🍯#قصه ی تپل و مپل🍯🐻خانم و آقای خرس یک دختر و یک پسر داشتند.اسم دخترشان تپل بود و اسم پسرشان مپل.خانم خرسه هر روز خانه را تمیز می کرد،غذا می پخت و لباس می شست.گاهی هم برای خرید به بازار می رفت.آقا خرسه هم به او کمک می کرد اما او بیشتر وقت ها برای آوردن عسل به کوهستان می رفت و گاهی چند روز به خانه نمی آمد.هروقت می خواست برای آوردن عسل برود،تپل و ...
قصه صوتی کودکانه آهو کوچولویکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند .بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت : من بیشتر می خوام .آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می ...
قصه صوتی کودکانه اسراف نکردنیکی بود یکی نبود. یه پسر کوچولو بود که خیلی به تمیزی و نظافت اهمیت میداد.همیشه قبل و بعد از هر غذا دستاشو میشست.اون همیشه مسواک میزد .هفته ای دوبار هم میرفت حموم😍ولی گل پسر ما توی این کاراش یه چیزی رو رعایت نمیکرد.اونم صرفه جویی در مصرف آب بود.یه روز مامانش درحالی که سفره شام رو پهن میکرد پسر کوچولو رو صدا کرد که بیاد شام بخوره.پسر کوچولو هم رفت که دستاشو بشوره. بابای پسر ...
قصه صوتی کودکانه گربه عصبانیقصه_گربه_عصبانی (گروه سنی ۵ تا ۸ سال)در سرزمینی دوردست که خورشید به روشنی می درخشید و پرندگان آوازهای قشنگ سر می دادند،باغ بزرگی بود پر از حیوانات، با شکل ها، اندازه ها و رنگ های مختلف. حیوانات بزرگتر مشغول ساختن لانه یا پیدا کردن غذا بودند. حیوانات کوچکتر هم به آنها کمک می کردند. اما آنها هم برای خودشان کار داشتند. کار آنها بازی کردن بود. اگر به طور اتفاقی از کنار باغ رد می شدید، ...
قصه کودکانه آنه شرلیآنهتکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بودبا من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات، از تنهایی معصومانه ی دست هایتآیا میدانی ک در هجوم دردها و غم هایت و درگیر و دار ملال آور دوران زندگی ات حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟آنه اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری،در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و ...
قصه صوتی کودکانه بره کوچولو خوابالوبره کوچولو به همراه گله گوسفندان، برای گردش و چرا، راهی دشت و صحرا شد. چوپان مهربان میدانست که برهها بازیگوش و سر به هوا هستند به خاطر همین بیش از بقیه گوسفندان، حواسش به بره بود. اما بره انقدر از گله دور میشد و این طرف و آن طرف میرفت که چوپان را خسته میکرد.ظهر که شد چوپان زیر یک درخت به استراحت پرداخت. گوسفندان هم که حسابی خسته بودند هر جا سایه ای ...
قصه کودکانه پرنده و کفشدوزکیکی بود یکی نبود. در یک جنگل بزرگ و سرسبز و پردرخت همه حیوانات شاد و خندان در کنار هم زندگی می کردند. پرنده کوچولو هم جیک جیک کنان این ور و آن ور می پرید و دوست داشت تمام اطرافش را بشناسد. خلاصه پرنده کوچک قصه ما به همه قسمت های جنگل سر میزد و دنبال چیزهای جالب و جدید می گشت، چون خیلی کنجکاو بود.یک روز پرنده کوچولو داشت در جنگل قدم می زد ...
قصه صوتی کودکانه دختر خوشگل مننام اثر: دختر خوشگل مننویسنده: محبوبه دشتیگوینده: سمانه کولابادیتهیه کننده: علی غلامیکاری از انجمن فرهنگی هنری رمانهای عاشقانه بخش داستان صوتی برای کودک و نوجوانقصه صوتی کودکانه عروسک نرگس کوچولودکلمه صوتی یه حس خستهقصه صوتی کودکانه جدید میمون پر حرفقصه صوتی گربه ی بازیگوش برای کودکان عزیز.
قصه صوتی و کودکانه موشهای گرسنه تنبلیموشی خانم عادت داشت که همه ی کارهای خانه را خودش انجام بدهد .او به هیچ کدام از بچه موش هایش نمی گفت که کمکش کنند ؛ چون فکر می کرد ، خسته می شوند .بچه موش ها هم از خدا خواسته ، از صبح تا شب فقط بازی می کردند و به کار مادرشان کاری نداشتند .روزی ، روزگاری هوا سرد بود و بارانی .موشی خانم از خانه بیرون رفت تا غذا پیدا ...
قصه صوتی کودکانه پیتر و دوستشدر یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند ؛ آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که این دو نفر با هم برادرند با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند ؛ اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این ...
قصه صوتی کودکانه کفشدوزک و دوستاشیکی بود یکی نبود.یک کفشدوزک بود که خال نداشت. یک شاپرک بود که بال نداشت و یک جیرجیرک بود که حال نداشت. آن سه دوست که از این موضوع ناراحت بودند و دلی پر غصه داشتند، اینقدر راه رفتند تا به جائی بروند که دیگرکسی نباشد. هوا تاریک شده بود که به یک بیابان رسیدند. ناگهان شاپرک با شاخکهایش صدای گریه مورچه ای را شنید. شاپرک پرسید: چرا گریه میکنی؟ مورچه گفت: مادرم را گم ...
قصه صوتی کودکانه آخرین آرزو با اجرای زهرا سپهری رفیعیکی بود یکی نبودغیر از خدا هیچکس نبوددر یک شهر بزرگ ، پیرزنی تنها در یک خانه ی کوچک زندگی می کرد. او شبها تشکش را کنار پنجره پهن می کرد و می خوابید. می خواست از پنجره آسمان راببیند، اما آسمان شهر پراز دود و غبار بود و ستاره ها دیده نمی شدند. یک شب پیرزن به یاد روزهای کودکیش افتاد که شبهای تابستان با خانواده اش روی پشت بام ...
قصه صوتی کودکانه کوآلای قهرمان با اجرای سمانه کولابادییکی بود یکی نبودتوی جنگل ما کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که خانم کاکلی و جوجه هایش در آنجا زندگی می کردند هر چه زمان گذشت جوجه ها بزرگتر می شدند و به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین خانم کاکلی و آقای کاکلی با هم به دنبال غذا رفتند .جوجه ها تنها مانده بودند یک دفعه یک پروانه قشنگ پر زد و روی شاخه ای نشستجوجه ها که ...
قصه صوتی کودکانه تمسخر با اجرای شعله آزاد🐅ببری که حیوانات دیگر را مسخره می کرد🐯🐯🐯روزی ببر باهوش و چالاک و قوی وجود داشت که همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد و به آنها می خندید، مخصوصا زنبور ضعیف و کوچک و فیل کند ِ دست و پا چلفتی را مسخره می کرد.🐒🐅🐃🦌🐇🐏🐿🦆🐢🐝یک روز حیوانات جنگل از جمله ببر در غاری جمع شده بودند که ناگهان زمین لرزه ای آمد و در خروجی غار بسته شد.از آنجایی که ببر قوی ...
قصه صوتی کودکانه اقا غوله و بزهای ناقلا با اجرای سمانه کولابادیداستان ما در یک روز سرد، در یک چمنزار سبز و زیبا اتفاق افتاد. سه بز برادر بودند که با هم در یک چمنزار بزرگ زندگی می کردند.یک روز بز بزرگ به دو تای دیگر گفت "خسته شدم از این که هر روز به این چمنزار اومدم، دلم می خواد چمن های اون طرف نهر رو هم مزه مزه کنم."برادر کوچکتر گفت "ما نمی تونیم به اون طرف بریم، ...
قصه صوتی کودکانه سلطان شهربرنجک با اجرای حدیث نجفی🍛سلطان شهر برنجک💭یکی بود،یکی نبود.یک دیس پر از برنج و عدس بود که آماده ی پختن شده بود.یک برنج زرنگ از دیس بیرون پرید.مورچه ای او را دید و با خود گفت:جانمی!ناهار داریم ! برنج داریم!غذا داریم! غذا داریم!و برنج را برداشت.برنج گفت:من سلطان برنجکم!پیش همه من تکم!کجا می بری منو؟!میخوای بخوری منو؟!مورچه گفت:منو ببخشید سلطان!دارم نزنید قربان!برنج گفت:می بخشمت!با من به شهر برنجک بیا ، تو وزیر من میشوی.بعد از مدتی ...
قصه صوتی کودکانه میمون لجباز با صدای شعله آزاد☘️میمون لجباز☘️سلام بچه هادخترای مهربون ؛پسرای باهوش...حالتون خوبه!سرحالین!بچه ها قصه ی امروز ما در مورد میمون کوچولویی که خیلی لجباز ویه دنده بود.حرف کسی را گوش نمی کردومدام با لجبازی هاش مامانش رو اذیت می کرد.قصه از اون جا شروع میشه که میمون کوچولو تصمیم می گیره بره تو آب رودخونه شنا کنه.وقتی مامانش می فهمه میمون قراره با لاک پشت وقورباغه و اردک کوچولو بره تو آب رودخونه شاکی میشه وکلی ...
قصه صوتی کودکانه موش کوچولو با صدای احسان بصیرییک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت و بازی می کرد که صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان شد و خوب گوش کرد.صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد.موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش ...
قصه صوتی کودکانه دوستی چقدر شیرینه سمانه کولابادیخرگوش کوچولوی قصه ی ما تنها تودل یه دهکده با مامانش زندگی می کرد.تنهای تنها بود...حتی یه دوست صمیمی هم نداشت.از تنهایی کلافه شده بود.روزها مشغول بازی کردن کنار رودخونه و اطراف دهکده پرسه می زد اما خبری از هیچ کس وهیچ چیزی نبود!هروق خسته می شد یه گوشه کز می کرد و به رودخونه زل می زد ...یه کم عکس خودش رو توی آب می دید وذوق می کرد.خسته که می شد ...
قصه صوتی گربه ی بازیگوش با اجرای زهراغلامیان و به قلم ندا سلیمیسلام سلام بچه هاامروزهم باقصه ی قشنگ مهمون خونه هاتون شدیم تاواستون داستان بچه گربه ای راتعریف کنم که مامانش راگم کرده بود...این گربه کوچولوی ماکمی سربه هوابودبه حرف مادرش گوش نمی کردومدام بابازیگوشی هاش ازمادرش عقب می موند وگم می شد.اما هربارمادرش برمی گشت وپیداش می کردوگربه کوچولو هم عادت کرده بودکه هروقت مامانش راگم می کنه حتماکسی هست که پیداش کنه.واسه همین دست ازاین سربه هوایی ...
قصه صوتی کودکانه عروسک نرگس کوچولو با اجرای بی نظیر زهرا غلامیاننرگس کوچولو در مراسم جشن تولدش یک عروسک خوشگل از مادر بزرگش هدیه🎁گرفته بود که خیلی شبیه به یک بچه بود؛ تپل مپل و فسقلی با لباسهای صورتی.نرگس اسمش را گذاشته بود تپلو. دخترک این عروسک را بیشتر از بقیه اسباببازیهایش دوست داشت و مدام با آن بازی میکرد، برایش قصه میگفت و کلی با او حرف میزد و بعضی وقتها هم مثل نینی کوچولوها او را روی پاهایش میگذاشت ...
قصه صوتی کودکانه جدید گربه و روباه با اجرای بی نظیر خانم شعله آزاد و با تنظیم و میکس میلاد عندلیبیگربه ای به روباهی رسید .گربه که فکر می کرد روباه حیوان باهوش و زرنگی است ، به او سلام کرد و گفت : حالتان چطور است ؟ 😺روباه مغرور نگاهی به گربه کرد و گفت : ای بیچاره ! شکارچی موش ! 🐁چطور جرات کردی و از من احوالپرسی می کنی ؟ اصلا تو چقدر معلومات داری ؟ چند ...
قصه صوتی کودکانه جدید میمون پر حرف با اجرای بی نظیر خانم شعله آزاد و با تنظیم و میکس میلاد عندلیبی#رازداری_قولیکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود.در جنگلی بزرگ و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند. همه ی حیوانات جنگل با هم مهربان بودند، ولی سه تای آن ها پنگوئنو آهو و میمون سال های زیادی بود که با هم دوست بودند.🐧🐒یک روز پنگوئن و آهو یه عالمه میوه پیدا کردند و تصمیم گرفتند آن را ...
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آخرین نظرات
ماهور❤️ یه دنیا عشق تقدیم بهت واقعا کیف کردم این مدت...
چطوری باید دانلود کنم من بلد نیستم...
فاطیمنم آمد دارم بهت ک میتونی ی عالمه رمان های عالی بنویسی بیشتر رماناتون رو خوندم م...
Arooshaفدای تو نظر لطفته♥️ اینستا هستم Aroosha_ostad...
Arooshaفدای تو نظر لطفته♥️ اینستا هستم Aroosha_ostad...
رمان ازدواج سوری طلاق زوری...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.