رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه پوست پیاز

داستان کوتاه پوست پیاز این داستان را خانم لیلا غلامی برای من تعریف کرده است.اصل قصه مربوط به سال ها پیش در یکی از طوایف لر اطراف خرم آباد است.پوست پیازآن شب باران به سختی می بارید. تیام تنها در سیاه چادر خود کنار آتش نشسته بود. گاه گداری کتری را از روی هیزم ها برمی داشت و برای خود چای می ریخت. از بیرون سیاه چادر صدایی شنید._ ننه تیام، ننه تیام، بیا این مردها آمده اند دنبالت.تیام بهترین مامای ...

  • 1212 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,519 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه پیوند قلب ها

داستان کوتاه پیوند قلب ها مقدمه: عشقی که مجرمینش، بارها به بهشتی های کرانه ی آسمان دست نشانده و محکوم ابدی ترین حبس در قلب او هستند. در امتداد خطوط زندگی، در جهانی که پس از مرگ، تولد خواهد یافت؛ عشق او را معنا می کنند، عشقی که... **** لبخند کم رنگش یعنی پایان تمام خستگی های این روزهایم! برق چشم های سیاهش، مرا جذب خود می کند، اختیارم را از دست می دهم و جلو می روم، برای در آغوش گرفتن تن نحیفش. بار دیگر ...

داستان کوتاه ناپروکسن

داستان کوتاه ناپروکسن به نام خدا. داستانی از دل عشق. داستان کوتاه آموزنده... مقدمه: من یک دخترم اما...اما این بار بر خلاف همه وقت‌هایی که از حقوق زن‌ها دفاع کردم، می‌خواهم از مردها بگویم...از مردی که اگر عاشق شود یک بار بیشتر عشق را تجربه نمی‌کند.از مردی که شانه‌هایش شکسته شده‌اند.مردی که گریه نمی‌کند اما عجیب بغض مردانه‌اش گوش فلک را پر می‌کند.مردی که اگر به ظاهر می‌خندند...صدای قهقهه‌هایش تمام دنیا را پر می‌کند...رگ‌های گردنش از غیرت متورم می‌شود...یک مرد واقعیست که دردهایش پشت پلک ...

داستان کوتاه درد و دل

داستان کوتاه درد و دل بنـام او   -خب زندگی نه به آسانی وقت هایی هست که شاد هستیم و با بی خیالی درد ها رو می گذرونیم و نه به سختیِ روز هایی که دلمون گرفته و هر مسئله ی کوچیکی رو مصیبتی بزرگ تلقی می کنیم! به قول قدیمی ها پستی و بلندی رسمِ زندگیِ و باید باهاش کنار اومد.. هیچ کس، تاکید می کنم هیچ کسِ هیچ کس توی این دنیا بی درد نیست.. نه من، نه شما، نه دیگران! آشوب بودن ...

  • 1232 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,972 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه تاوان یک رویا

داستان کوتاه تاوان یک رویا به نامش و به یادش و در پناهش آغاز میکنم. عصبی فریادی میکشد. انگار در قفس هی سینهاش جنگی برپاست. قلبش همچون کودکی ترسیده از رعد و برق، تند تند میتپد. حالش همانند آتش فشانی است که بعد از اولین فوران و خالی کردن خود، حال آرام گرفته و نم نمک عقدههایش را بیرون میریزد. اشکهایش انگار مسیر خود را پیدا کرده اند . با درد، سر دو زانواش را میفشارد. روی کاناپ هی مشکی رنگ اتاقش نشسته است و ...

داستان کوتاه آسمان حسرت

داستان کوتاه آسمان حسرت هر روز صبح یاد آنشرلی می افتم. "آنه! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت، وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود! با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت. آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود. آنه! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به ...

داستان کوتاه سلخ روح

داستان کوتاه سلخ روح آواز گوش خراش رادیو، به یاریِ شلاق های وحشیانه ی قطره های باران به پنجره ها شتافته و سکوت مخوف اتاق را در هم می شکنند.بارانا، دوان دوان و خندان، سکوت راهرو را به هم می زند و پس از وارد شدن به اتاق، خودش را از فاصله ی نه چندان دوری، روی تشک سفت و سخت تخت آهنی اش پرت می کند و بلافاصله، صدای آخ او و خنده ی زن هایی که در اتاق و ...

  • 1245 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,671 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه دل شکسته

داستان کوتاه دل شکسته اشین را جای همیشگی اش پارک کرد، با خستگی پیاده شد و راه خانه اش را در بیش گرفت. امروز را بیشتر تر از روزهای قبل کار کرده بود و واقعا توانی برای راه رفتن هم نداشت. حتی نمی‌توانست برای شب شام بپزد از بس خسته بود. کلید در خانه اش را از داخل کیفش بیرون آورد و تا خواست داخل قفل کند کسی از پشت صدایش زد. - مریم؟ کلید از دستش روی زمین افتاد و قطره ای اشک روی گونه ...

  • 1252 روز پيش
  • علی غلامی
  • 5,769 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه اولین بارها

داستان کوتاه اولین بارها بسم الله الرحمن الرحیماولین بارهاهمیشه همه چیز از اولین بارها شروع می شود... مثلاً اولین باری که نگاه او، جایی حوالی نگاه من چسبید و به خودم که آمدم، دیدم خدا زده شده ام! دلم در پی قدم های لبریز از کرشمه ی نگاهش، فرار کرده بود...یک بار گیسو های خرمایی رنگش را باز گذاشت، باد میانشان می رقصید و من در حالی که از پشت دیوار آجری خانه، دزدکی نگاهش می کردم، باد را به فحش ...

  • 1270 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,654 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه گوهر وجود

داستان کوتاه گوهر وجود #داستانک_گوهر_وجود#نویسنده_نرگس_واثق لنگان لنگان در حالی که نفس نفس می‌زنم، چند قدم دیگر بر می‌دارم اما سرم گیج می‌رود و دنیا پیش چشمانم سیاه و تار می‌شود. دیگر توان راه رفتن را ندارم و از خستگی همان‌جا کنار صخره‌‌ی می‌افتم و نفس‌های حبس شده‌ام را منقطع آزاد می‌کنم. از دردی که در تنم می پیچد، لحظه‌ای چشم روی هم می‌گذارم و ناله‌ای سر می‌دهم.لبان خشک شده‌ام را با زبانم که همچون کویر شده، خیس می‌کنم اما کاملاً بی فایده ...

داستان کوتاه تاوان یک رویا

داستان کوتاه تاوان یک رویا #تاوان _یک _رویا به نامش و به یادش و در پناهش آغاز میکنم. عصبی فریادی میکشد. انگار در قفس هی سینهاش جنگی برپاست. قلبش همچون کودکی ترسیده از رعد و برق، تند تند میتپد. حالش همانند آتش فشانی است که بعد از اولین فوران و خالی کردن خود، حال آرام گرفته و نم نمک عقدههایش را بیرون میریزد. اشکهایش انگار مسیر خود را پیدا کرده اند . با درد، سر دو زانواش را میفشارد. روی کاناپ هی مشکی رنگ اتاقش نشسته ...

داستان کوتاه مرد ماهیگیر

داستان کوتاه مرد ماهیگیر نام داستان: مرد ماهیگیرنام نویسنده: سوگند صیادی"تقدیم به تو که نمی‌دانم آب بی‌وفایی را در حقت تمام کرد یا به خیال خودش می‌خواست دنیای زیبایی به دور از تمام دردها را نشانت دهدگ تقدیم به تو که دیگر در کنارمان نیستی اما یادت و مهرت مانند شمعی که هیچگاه رو به خاموشی نخواهد رفت، در دل‌هایمان ماندگار است..."آن چهارشنبه از همان ابتدا روز بدی نبود. نور لطیفی آسمان را روشن کرده بود. همانطور که گوشه‌ای از آن ...

  • 1280 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,619 بازدید
  • یک نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.