رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه عفریت‌ عشق از فاطمه‌ اسماعیلی

داستان کوتاه عفریت‌ عشق از فاطمه‌اسماعیلی #عفریت‌عشق نگاهم را به چشمان نوزاد در آغوشم می‌دوزم و صدای گم شده در خاطراتم در سرم می‌پیچد و من را مسافر گذشته می‌کند. - کاش چشم‌هاش شبیه تو باشه! خودم را بیشتر در آغوش مردانه‌اش می‌چپانم و بی‌توجّه به ترخ و تروخ‌های آشپزخانه که دیگر سرسام‌آور شده است، با بغض می‌گویم: ممنون که تنهام نمی‌ذاری! مکثی می‌کند و خوب می‌دانم که حواسش پرت صداهایی است که همیشه با عشق ورزی‌هایمان اوج می‌گیرند. موهایم را نوازش می‌کند؛ سرش را نزدیک‌تر ...

داستان کوتاه مترو از هانیه امینی

داستان کوتاه مترو از هانیه امینی بی حوصله و کسل در مترو نشسته بودم و نگاه جستجوگرم در اطرف میچرخید که چشمانم بر روی دختر مرده ای که با قدم های سست به سمتم می آمد ثابت ماند. راه میرفت....نفس میکشید ....میدید و میشنوید....ولی مرده بود... پوستش زیادی سفید بود،چشمانش بیش از اندازه سرخ و بی فروغ ،لب هایش مانند کویری بود که در انتظار قطره ای آب است... زیبا بود .....ولی مرده به گمانم روحش مرده بود... نزدیکم شد و آرام کنارم نشست، مبهوت نگاهش ...

داستان کوتاه کنج دنج از سپیده پاییزی

داستان کوتاه کنج دنج از سپیده پاییزی به قدری حسود هستم که حتی به کارش  هم حسادت می کنم.کاش می شد؛ از صبح  تا شب، شب تا صبح هیچ کاری به جز؛ هم آغوشی و  در کنار من بودن نداشته باشد.حتی رضایت دارم؛ که روی کاناپه شکلاتی مقابل تلویزیون لم بدهد، فوتبال تماشا کند، حنجره اش را تا مرز پارگی  برساند؛ که مثلاصدایش برسد به گوش بازیکن تیم محبوبش، این صدا انرژی شود و باعث برد تیم محبوبش، راضی هستم به ...

داستان کوتاه مرد تنهای شب

داستان کوتاه مرد تنهای شب به نام خدا#مرد_تنهای_شبروی علف‌ های سبز زمینِ گلیِ پارک دراز کشیدم و به ستاره های بزرگ و کوچک خیره شدم، اوایل ماه سرما بود و سوز خنکی به صورتم برخورد کرد.ستاره های درخشان چشمانم را خیره کرده بودند، همیشه دلم می خواست به فضا سفر می کردم تا در آسمان ها پرواز کنم و از این سیاره به آن سیاره بروم؛ شاید دنیای جدیدی در انتظارم بود!آهی کشیدم و هوا را وارد ریه هایم کردم، از ...

داستان کوتاه مرد تنهای شب

داستان کوتاه مرد تنهای شب به نام خدا#مرد_تنهای_شبروی علف‌ های سبز زمینِ گلیِ پارک دراز کشیدم و به ستاره های بزرگ و کوچک خیره شدم، اوایل ماه سرما بود و سوز خنکی به صورتم برخورد کرد.ستاره های درخشان چشمانم را خیره کرده بودند، همیشه دلم می خواست به فضا سفر می کردم تا در آسمان ها پرواز کنم و از این سیاره به آن سیاره بروم؛ شاید دنیای جدیدی در انتظارم بود!آهی کشیدم و هوا را وارد ریه هایم کردم، از ...

داستان کوتاه دریاب

داستان کوتاه دریاب     به نام خداصلی الله علیک یا ولی العصر (عج) ادرکنینویسنده: زینب انوشاداستان کوتاه دریاب******جیغ و همهمه به قدری زیاد و سرسام آور است که برای چند ثانیه پلک هایم را دعوت به خوابیدن می‌کنم.  با برخورد چیزی به شانه ام و تیر کشیدن عضلات بدنم دوباره بر می‌گردم به دنیای تیره و تار رو به رویم.چهره آدم‌های مقابلم دوباره تراژدی‌ قصه‌ی زندگی‌ام را بهم یاد آوری می کند. می خواهم نفس عمیقی بکشم اما نفسم به سرفه های ...

داستان کوتاه آزگارد

داستان کوتاه آزگارد به نام خدابه نام خداداستان آزگاردژانر: فانتزیبه نویسندگی زینب انوشا_____از میان دو جام سیاه و سفید کدام یک بد تر است؟تکه سر اسکلت آدمیزادی که درونش چند کرم شب تاب حبس کرده ام را بالا آوردم. بر روی تخته سنگ دو جام قرار داشت. یکی سفید و آنکی سیاه!کدام یک را باید می نوشیدم؟اسکلت را پشت جام ها گذاشتم. روی جام سیاه خم شدم و مایع درونش را نگاه کردم. سرخ! به سرخی شاخ های شیاطین که مانند ...

  • 886 روز پيش
  • علی غلامی
  • 969 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه سفید به رنگ خون

داستان کوتاه سفید به رنگ خون "داستان کوتاه سفید به رنگ خون""مرضیه بختیاری"با استرس نگاهی به اطراف انداختم و با چشمانی که دو دو میزد به دستان خونی‌ام خیر شدم. با سکسکه‌ای که از ترس، گریبان گیرم شده بود به خو‌نی که روی سرامیک های براق سفید رنگ می افتاد نگاه کردم. با وحشتی که کم کم تمام جانم را در بر می گرفت دستان‌ام را به مانتوی سفید رنگم کشیدم تا هرچه زودتر از شر خون روی دستان‌ام راحت بشوم. ...

  • 908 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,597 بازدید
  • ۱۳ نظر
داستان کوتاه خون جان دل

داستان کوتاه خون جان دل *به نام خالقِ او*خون جان دل!•گویی از بهشت آمده بود. عجیب خوب بود. امن بود، آرام و دلنشین. تنها کسی بود که در کنارش با خیال آسوده می توانستم خودِ واقعی ام باشم. ترس از دست دادنش مانند باری بر روی قلبم سنگینی می کرد. ترس از اینکه وقتی آغوش می شوم برایش دست رد به سینه ام بزند، عشقم را قضاوت کند و برود و شاید هم منِ واقعی را دوست نداشته باشد.راستش را ...

داستان کوتاه توسل به شیطان

داستان کوتاه توسل به شیطان توسل به شیطان به گل های سرخ وسفید دسته گل چنگ انداخت و گلبرگ های کنده شده را با حرص روی زمین پرتاب کرد.ــ مامان مگه من نگفتم حق ندارن بیان خاستگاری؟پوران صلاح دخترش را در ازدواج او می دید و بس، برای رام کردن دختر خشمگینش به نصیحت متوسل شد.ــ دخترم تا کی می خوای به بختت لگد بزنی؟ من خوشبختی تو رو می خوام.پونه اما نمی خواست آرام باشد. دست مشت شده اش را روی ...

  • 937 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,843 بازدید
  • ۳ نظر
داستان کوتاه گناه دلدادگی

داستان کوتاه گناه دلدادگی ←بِه‍ْ نٰام‍ِ خٰالِق‍ِ عِشقْـ→ °گناه دلدادگی° °نویسنده: فاطمه معماری ۸۴° چه میدانستم به این سادگی دل می‌دهم. مگر تقدیر را برایم بازگو کرده‌ بودند؟چه ساده دل باختم، دنیا برایم هم جهنم شد و هم بهشت.جهنمی از جنس نرسیدن، بهشتی از جنس عشق که بوی زندگی می‌داد.مثل همیشه به دفتر زندگی و خاطراتم رو آوردم. همچنان مثل همیشه برای نوشتن این خاطرات، مهر دادم و روح بخشیدم به دفتر و خودکار بی‌جان که شاهد زندگی‌ام بودند. این بار می‌خواستم خیلی کوتاه مرور ...

داستان کوتاه مغزهای زنگ زده

داستان کوتاه مغزهای زنگ زده ♡ به نام آنکه اگر حکم کند،همه محکومیم ♡ "مغزهای زنگ زده" نویسنده:مهدیس رحیمی موتور و سر کوچه پارک کردم. نباید کسی می دید وگرنه براش بد میشد . از دور دیدمش که با دو به سمتم میومد. لبخندی زدم و براش دست تکون دادم. بهم رسید و با خنده پرید بغلم. نفس نفس میزد و صداش با خنده به گوشم رسید: -دلم برات تنگ شده بود عشقم! حلقه ی دستشو از دور گردنم باز کردم و گفتم: -من بیشتر.حالا هم بیا سوار شو تا کسی ما ...

  • 962 روز پيش
  • علی غلامی
  • 2,098 بازدید
  • یک نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.