داستان کوتاه کافه عشق به قلم زیبای م.طالع(سرنوشت)کافه عشق... چشمان خمارت، رازیست...که، تا به ابد در دل من می ماند. می نویسم، با قلبی پر از یاد تو...با قلب شکسته، قلم در دست می گیرم.می نویسم از دل پر درد و تنها...از روز های رقت انگیز بی تو بودن.می نویسم بر لوحه ای از قلبم، خاطرات شیرین چند روزه ات را.آری، به جرأت می گویم:می نویسم از تنها گناهم...گناهی به نام عشق.طبق عادت همیشگی باز هم روزنامه به دست روی کاناپه ی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.