داستان کوتاه طنین باران
طنین باران...
به نام یگانه معشوقه هستی.
قسم به همان معشوقی که عشق را آفرید.
آری عشق را یافتهام.
همان عشقی را که در چشمهای همچون ماهت خانه کرده بود و با دیدنش نورانی کرد زندگانی سرد و بیروحم را.
روی نیمکت چوبی کنار ساحل نشستهام و به زلالی و آرامش آب خیره شدهام.
آرامشی که همیشه برایم آرام بخش بود و پرمعنا.
آرامشی دور از دغدغهها و دلتنگی های روزمره.
آرامشی که همیشه روح ناآرامم رو به اوج آرامش میرساند.
دوباره هوای دلگیر پاییزی و ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.