داستان کوتاه عمارت لب ساحلعمارت لب ساحلدر تمام مدتی که آنجا بودیم دلم می خواست بروم و از بالای آن عمارتِ عجیب به آن دریای عجیبنگاه کنم. درست از بالای بالاترین نقطه ی عمارت. بالاترین نقطه حالت هرم مانند داشت و شایدتنها جای یک نفر روی آن می شد که به زور خودش را به آن بالا بکشد و همانطور که به زور خودشرا نگه داشته به آن خلیج عجیب و صخره های دورش نگاه کند. مادام و دایی اجازه ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.