داستان کوتاه سراب عشق به قلم ع.حیدرنیا (ترگل)مقدمه:آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابیوفا حالا که من افتادهام از پا چرانوش داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل من زودتر میخواستی حالا چرا دیوانهوار و جنونی ماشین را میرانم که از سرعت بالا پرواز میکند و در آسمانها سیر میکند. از بین ماشینها لاییمیکشم و میگذرم که چند باری خطر مرگ را از بیخ گوش و سرم باز میکنم.باز هم بیاعتنا به جان و مالم با سرعت به مقصدی میروم که ...
داستان کوتاه بسیار زیبا بیمارهجر به قلم ع.حیدرنیا(ترگل) مقدمه:کامم امروز تلخ و زهرآگین است، همانند تلخی و شومی سرنوشتم.عجیب دلتنگم، دلتنگ اینجا بودنت که هیجان مرا با آهنگ کلامت خاموش کنی.دلتنگ مدهوش شدنم از عطر تنتدلتنگ فرو رفتن در حصار تنگ آغوشتدلتنگ هرم نفسهایت که به رخسار حس کنمتو با رفتنت از بند عشق آزادم کردی، اما هنوز هم دلتنگ با تو بودن هستم.میهمانان را بدرقه میکنم و درب را روی هم میگذارم. تکیه بر در میدهم و به آسمانی که ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.