داستان کوتاه بادکنک صورتی نوشته فائزه تاجیکیگاهی چون پیچکی در خود گره می خوری...در محاصره ی دشمنی شبیخون زده به نامِ خاطره!برخی خاطره ها، روحت را عذاب می دهد.شده که خاطره ای روحت را شکنجه کند؟آنقدر از خاطراتت بترسی که پلک روی هم بگذاری تا نبینی، چیز هایی را که یادآور آنهاست...مثل نوشته ای، پیراهنِ مشابه ای!شده که خاطره ای، خون را در شریانت، منجمد کند و تو باز هم پلک نگشایی؟آنوقت، دلت می خواهد، خاطره ای خوش، بیاید و ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.