داستان کوتاه سراب عشق به قلم ع.حیدرنیا (ترگل)مقدمه:آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابیوفا حالا که من افتادهام از پا چرانوش داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدیسنگدل من زودتر میخواستی حالا چرا دیوانهوار و جنونی ماشین را میرانم که از سرعت بالا پرواز میکند و در آسمانها سیر میکند. از بین ماشینها لاییمیکشم و میگذرم که چند باری خطر مرگ را از بیخ گوش و سرم باز میکنم.باز هم بیاعتنا به جان و مالم با سرعت به مقصدی میروم که ...
داستان کوتاه قند می سابم به قلم آیناز سالاری به نام او...نام داستان: قند می سابم.زلفا دستش را برای جلو گیری از نوز آفتاب، جلوی پیشانی اش گرفت و گفت:خانما دارم می روم خانهَ، خداحافظ.ماه بانو از بین شالیزار برخاست و لب زد:برو جانم، خدا به همراهَت.زلفا لبخندی تحویل ماه بانو داد و در حالی که دامن سرخ رنگش را به دست گرفته بود، از شالیزار سرسبز خارج شد.با قدم هایی آرام راه خانه را در پیش گرفت.نفس عمیقی کشید و ...
داستان کوتاه او رفت به قلم مهسا محمدیبسم الله الرحمن الرحیمصدای آنهارا میشنوم اما جوابی ندارم بدهم ، برخی با تمسخر به من خیره شده اند و برخی با ترحم . خانواده ام گریه سرداده اند و از من توقع صحبت دارند از منی که هیچ حرف و کلمه ای در ذهنم نیست تا به زبان بیاورم ، نگاه خیره شان را دوستندارم دوست دارم تنهایم بگذارند تا که به درد خود بمیرم .درد ! چه واژه ی تلخی واژه ...
داستان کوتاه کافه عشق به قلم زیبای م.طالع(سرنوشت)کافه عشق... چشمان خمارت، رازیست...که، تا به ابد در دل من می ماند. می نویسم، با قلبی پر از یاد تو...با قلب شکسته، قلم در دست می گیرم.می نویسم از دل پر درد و تنها...از روز های رقت انگیز بی تو بودن.می نویسم بر لوحه ای از قلبم، خاطرات شیرین چند روزه ات را.آری، به جرأت می گویم:می نویسم از تنها گناهم...گناهی به نام عشق.طبق عادت همیشگی باز هم روزنامه به دست روی کاناپه ی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.