دلنوشته مهمان منمهمان منمن و توچشم در چشم همدرخانه ای روستایی,دور ازهمهصدای بارانبوی کاهگل های نم خوردهتومهمان منی برای همیشهچای مینوشمطعم عشق میدهدوچای تو که سرد شدآنقدر که محو تماشای منیتوعاشقی,حتی بیش از منبرق روستا رفتاینطور بهتر استدرتاریکیخیال تو در کنار من واقعی تر استهوا سرد شدهکاش میتوانستم دستانت را بگیرم.#محمد_علیخانی[caption id="attachment_11935" align="aligncenter" width="450"] دلنوشته مهمان من[/caption]
داستان_کوتاه✨ پاندا? ژانر اجتماعی✍️ بقلم محمدعلیخانی داستان کوتاه پانداروز اول بهار,تویه جنگل که خیلی هم از ما دور نیست یه مهمونی برگزار شد,شیر هرساله این مهمونی رو برپا میکردوبزرگترین فرداز هرنوع ازحیوون رو به این مهمونی دعوت میکرد.یک کبوتر هم هرساله از شهربه این مهمونی میومدوازانسانها,طرز زندگی ورفتارشان صحبت میکرد.همه حیوونا دور هم بودن,هیچکس هرج ومرج نمیکرد,هیچکس شکار نمیکرد,فقط باهم خوش و بش میکردند و سال جدید رو به هم تبریک میگفتن.شیر از همه خواست تا ساکت باشندوازکبوتر خواست تاازشهر تعریف ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.