داستان کوتاه پدر برگرد نوشته آریانا عاشوری زادهپدر برگردنویسنده آریانا عاشوری زادهدر شهر کوچکی که همه ی افراد باهم دوست و مهربان بودند و به یکدیگر نیکی می کردند دخترک نازی چشم به جهان گشود، دخترکی که چشمانش به رنگ اقیانوسی پهناور آبی بود موهایش از آغاز تولد همانند افتابی تابان بلوند بود هرکس به چشمانش خیره می شد در دریایی عمیق غرق می شد، اما از بدشانسی، این دختر مادر نداشت دکتر ها مجبور شدند او را به دنیا ...
داستان کوتاه پدری نارنجی پوش به قلم آریانا عاشوری زادهروزی دختری دست در دست پدر مهربان و زحمت کشش به سوی مغازه با خوشحالی حرکت می کرد، دختر شیرین زبانی می کرد و گل می گفتگل می شنید و لبخند روی لب پدرش هر لحظه پررنگ تر می شد، همین گونه که باهم قدم می زدند ناگهان دخترک چشمش به متنی خورد کهروی دیوار با اسپری سیاه رنگ نوشته شده بود: شهر ما خانه ی ما شهر داری نوکر ما.قطره ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.