داستانک شب اقرار، روز افتخار۱به نام اوشب اقرار، روز افتخا رچند تکه لباس به اضافهی یکی دو قطعه جواهر داخل چمدانم جای داد م سپس با اندکی مکث به سمتمدارکم رفتم تا برشان دارم که کاغذ تا شد های از لای مدارک روی زمین افتاد. کاغذ را برداشت م و بهمح ض باز کردنش لبخندی تلخ زدم .تاریخ نوشته شده در پایین کاغذ نشان از سی سال قبل داشت و منگن های گوش هی راست آن خودنماییمیکرد.قطره اشکی سمج درون ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.