داستان کوتاه تعریف حیثیت
داستان کوتاه تعریف حیثیت
#صد_داستان_صد_نقاشی
#داستان_بیستم
#تعریف_حیثیت
با اِسپیرو، اسبِ نازنینم به سمتِ وایومینگ یا همون ایالات گاوچرانها میرفتم،
یه سرزمین با تپههای داغ، نزدیکِ رشتهکوههای راکی...
هِنری منو دید میزد، نه اینکه متوجه نباشم اما ...