خلاصه کتاب:
طلا از پس عشقی گرم و پر شور بهخاطر روبهرو شدن با مشکلی بزرگ، حال به اوج تلخی و سردی رسیده و تنها راه رهایی را جدایی میداند. شاهرخ به هر دری میزند برای حفظ این عشق؛ اما تلاشهایش سرانجامی ندارد، تا اینکه داستان یک زندگی، زندگی پر فراز و نشیب نهال آرامآرام پوستهی این شکاف عظیم را کنار میزند و طلا را بین دو راهی تصمیم و انتخاب میگذارد.
خلاصه کتاب:
داستان راجب دختر و پسری به اسم آنا و ایمانه که با برخورد توی دانشگاه کلکلشون شروع میشه، اما کم کم عاشق هم میشن تا توی یه شب آنا ایمان رو توی یه جشن با یه دختر میبینه اما....
بعد از مدتی اینا با هم دوست میشن و ایمان به خواستگاری آنا میره، غافل از این که مشکل اصلی از همینجا شروع میشه
خلاصه کتاب:
هدیه خبرنگار است و با پدر و نامادری و دختر نامادریاش زندگی می کند و از زندگی با نامادری و دخترش رضایت چندانی ندارد. اخیرا سر دبیر جدیدی با روحیه خشک و جدیای وارد دفتر مجله شده که تا حدودی محیط را مشوش کرده و در این بین رفتارهایی از خود نشان داده که سوء ظن هدیه را برای رابطه ناسالمش با دختر نامادریاش فراهم کرده اما...
خلاصه کتاب:
در فصل اول آرسام و رامش بعد از سختی هایی که طی کرده بودند به هم رسیدند اما یک روز قبل از ازدواج رامش تصادف کرد و...
ادامه در فصل دوم...
طولی نکشید که صدای آژیر آمد و مردم کم کم دورش را خلوت کردند. با ایستادن ماشین بزرگ و سفید رنگ چند مرد پیاده شدند و با برنکارد سمتشان آمدند. قبل از آن که رامش را همراه خود ببردند یکی از آن ها نبضش را چک کرد و سپس با دست نگاهی به چشم های رامش کرد.
خلاصه کتاب:
این رمان پر از رازهاییه که تو سینهی آدمای قصهست. رازهایی که سالیان سال طول کشیده تا برملا بشه...
ژانر قصه عاشقانه خانوادگیه. داستانی که گاه تا اوج عاشقانهها پروازتون میده و گاه مثل یه فیلم طنز میخندونتتون. بماند که نویسنده تو گریوندنتونم کم نذاشته...
خلاصهی قصه: سحر و مرتضی دخترخالهپسرخالهان. عشقی ناب و زیبا بینشون در جریانه. عشقی دوطرفه با اتفاقایی که شاید برای هیچ دو زوج عاشقی پیش نیاد. اتفاقایی که باعث میشن سرنوشت این دو نفر دستخوش بازی تقدیری بشه که تقصیر آدمای از همهجا بیخبره و...
خلاصه کتاب:
افسون فرد سختکوشی است که همیشه با فداکاری برای بهتر زندگی کردن تلاش کرده است. در میانه مشکلات به این نتیجه میرسد که فداکاریهایش برای بهتر زندگی کردن برای هیچکس ارزش نداشته و تنها به مشکلاتش اضافه کرده است. ملاقاتش با فردی خاص به او این فرصت را میدهد تا از قالب افسون همیشگی خارج شود و بازی را آغاز کند که برد و باخت آن از ابتدا مشخص است.
خلاصه کتاب:
نیکای قصه ی ما دختری از خانواده ی پول دار ، پدرش صاحب چندین شرکت بزرگه ، ولی از بد روز گار یا سرنوشت نیکا ، نصف دارایشو از دست می ده واین موضوع برای دختر شرو شور ما مشکلاتی به همراه داره ...با ما همراه باشید
ـ اه از این استاد اخمو متنفرم انگار ارث بابا شو ازمن می خواد .
النا سری تکون دادوزد پس سرم
ـ واقعا پرویی دختر ! وقتی تو کاریکاتورشو می کشی و سرکلاس آدامس باد می کنی چه انتظاری داری ؟
شونه امو بالا انداختم
ـ حقشه از همون اول با همه سر ناساز گاری داشت منم تلافی کردم .حالا بیا بریم که دیر شد .
هردو سوار بی ام وی سفیدم شدیم وشوخی کنان به راه افتادیم .همیشه آهنگ بی کلام دوست داشتم ضبط و روشن کردم . نگاهم سمت النا کشیده شد.
خلاصه کتاب:
سرگرد ماهر سازمان نیروی انتظامی، با یک تصادف غیر عمد میمیرد؛ البته این چیزیست که بقیه از آن خبر دارند، در حالی که مسئله پیچیدهتر است! سرگرد مُردهی دیروز، تبدیل به رئیس باند امروز شده است که هدفی مهم دارد اما...
مقدمه:
مبهوت از جمعیت رو به رویم، چشمانم را بسته بودم و تظاهر به مردن میکردم؛ در حالی که روحم از آن لحظه به بعد، مُرد! اولین صحنه، اولین مرگ روح من! صحنهها پشت صحنهها، دروغها پشت دروغها، گلولهها پشت گلولهها! احساسات مرده، هرگز زنده نمیشوند. احساس که بمیرد، روح دمیده شدهی خدا در وجودت هم برای ابدیت چشم میبندد اما...
خلاصه کتاب:
فاطمه دختر شر و شیطونی که به خاطر ماموریت پدرش به خونه ی دوست پدرش میره . بعد چند روز پسر مغرور اون خانواده از خارج برمیگرده و برای حرص دادن دختر عمه ی امیر حسین مجبور میشه نقش نامزد امیر حسین و بازی کنه و این نامزد بازی ادامه پیدا میکنه تا جایی ک .....
خلاصه کتاب:
امیر وکامیار دو دوست صمیمی هستند حتی بیشتر از دو دوست صمیمی!آنها با هم یک برادرند ورفاقت دوستی آنها همیشه پابرجاست،که هر رازی را بهم می گویند ،حال مسئله ای و رخ دادن حادثه ای هولناک برای کامیار، او را به یک انسان تو داری ودرونگرایی تبدیل کرده است ....امیر هم مشتاق جویای حال او است....
خلاصه کتاب:
هاتف پراز خشم…… پراز عصیان….. پراز انتقام به رزا نزدیک میشه و در برابر چشمان متحیر همه رزا رو عقد میکنه.
اما رزا که عاشق انترن و پزشک جوان بیمارستانه قسمی میخوره به درازنای ابدیت…… قسم به عشق جاودانش……..
قسم به عشق تابناک قلبش…..
و قسمی که درخانه هاتف ماندگار نخواهد بود و همانگونه با دخترانگی وجودش
باز خواهد گشت اما بعداز وارد شدن به خانه ی #هاتف_گودزیلا تازه رازها برملا میشه و رزا می فهمه هاتف در تمام مدت
خلاصه کتاب:
وهار پسریست که میتواند نگاه یک روح را بر روی خودش احساس کند. روحی که مردم روستا میگویند، متعلق به یک زن نفرین شده است. تا این که...
بخشی از رمان
«به نام خداوندی که تاریکی و روشنایی را به یک میزان آفرید.»
همهجا را حال و هوای شادی و جشن، احاطه کرده بود. زنانِ روستا لباسهای نو به تن بچهها میپوشاندند و مردها از سمت زمینهای کشاورزی برمیگشتند، تا آماده شوند و فردا را در کنار خانوادههایشان جشن بگیرند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.