دانلود رمان ترانسیلوانیا نوشته آرام رادتوجه توجه!یه رمان داریم چه رمانی!کاملاً تخیلی و عاشقانه با موضوعی جدید!یه دختر هم داریم چه دختری!شیطون، بی پروا و سربه هوا، پاش بیوفته شجاع و دلیر، اما در هر شرایطی قلب اش زود تر از عقل اش تصمیم می گیره!یه پسر هم داریم که خب...همچین هم پسر نیست!یه مرد گنده و عجیب، گرچه دختر رمان هم عجیبه ولی مرد عجیب تر، چرا؟من هم نمی دونم!دختر قصه مون یه دورگه است، نه یه دورگه ی ...
دانلود رمان بوی تند دلتنگی از اعظم فهیمیبه نام خدایی که عشق را نشانم داد تا قلم بزنم از بوی تند دلتنگی...-گیتا، حامی پشت دره!آخرین لباسی که در دست دارم را با بُهت رها میکنم و به اِلیکا زل میزنم.از خبر عجیبی که شنیدهام دست و پایم سست میشود و لبانم میلرزد، چشمانم گرد شده و بی این که بدانم ثانیههاست که به الیکا نگاه میکنم، الیکا با دستپاچگی دستانش را مقابلم تکان میدهد.-گیتا شنیدی چی گفتم؟بخشی از داستانمیشنوم، اما ...
مادرم همیشه میگفت کسی که برای انتقام قبر میکنه باید دو تا بکنه که از قضا اولیش برای خودشه!زندگی مثل تاس میچرخه، گاهی اوقات با یه جفت شیش زندگی روی دور خوشبختی میچرخه، اما هیچ خوشبختیای همیشگی نیست، هست؟خط قرمز یه سریع از آدما همیشه احساساتشونه و منم استثنا نبودم و حالا...از من بترس! از منی که زخم خوردهام...از منی که بیمهری دیدم و سنگ شدم؛ خاکسترها خطرناکند چون با یه اشاره گر میگیرند، خاکستری که به یاد گذشته شعلهور میشه و هست و نیست رو به آتش میکشه!حالا یا آتش جنون یا نفرت... یا عشق!
داستان کوتاه اتفاقی نیفتاده#داستان_کوتاهِ_اتفاقی_نیفتاده!#نویسنده_آسمان_اصغرزاده[ihc-purchase-link id=4]عضویت[/ihc-purchase-link]روی ردیف بالایی نشسته؛ حتی با آن همه فاصله باز هم می ترسد که او را ببیند!دستِ دخترک اش را گرفته و نفسی عمیق می کشد.نمی داند چقدر می گذرد که صدای جیغ و سوت جمعیت نشان از شروعِ کنسرت را می دهد.تا صدایش را می شنود بغض اش اشک شده و راهِ خودشان را پیدا می کنند!باز هم نفس عمیق می کشد.آهنگ اوج گرفته و صدایِ مردی که قلب اش را به تاراج برده بود ...
بعد از وصیت وصال اینبار با داستانی متفاوت تر و عجیب تر به دنیای قلم پا گذاشتم با نگاه زیباتون و وقت ارزشمندتون بهم انگیزه بدین که افتخارم خوانندهای رمان هام هستند.سپاس
دانلود رمان عشق آلوده به انتقام از ماریابه نام تنها خالق عشق.تنها آفرینش قلبها.تنها پناه بی پناهانتنها آفریننده ی جهانیانتنها کسی که قدرت افرینش دو روح را در یک بدن داشت.تنها کسی که ضربان بخشید بر قلبها.تنها کسی که عشق را بر دلها کاشت...پس می نویسم با نامش. به نام خدابخشی از داستان از لحن هراسان مادرم شتابزده از روی صندلی برمیخیزم:- چی دارین میگین مامان!صدایش میلرزد:- نمیدونم آریا... نقاب زده بود. گفت: «پولی ندارم. جایی هم ندارم برم از قشم ...
دانلود رمان چاییت را سرد بنوشپسری که از روی کنجکاوی می خواد همزادش رو ببینه . همزاد هایی که هر کدوم برای هم جونشون رو می دن . همه دور هم دیگه جمع میشن تا معمای یک شکل بودنشون رو پیدا کنن . هر کدومشون دغدغه و مشکلات بزرگشون رو دارن و یکی یکی به هم هدیه می دن . پروژه انسانیت با موفقیت پیش می ره و نیروی جاذبه بین همزاد ها عجیب به هم متصلشون می کنه ...دانلود ...
دانلود رمان تو پاییز زندگی کنپاییز که میشه، طُ میان تمام خش خش برگ ها، میان باران، میان همه ی کوچه پس کوچه های پاییز زده، در دل تمام درختانی که زرد و نارنجی شدن هستی.. طُ اصلا میان همه ی لبخند های منی، هنگام قدم زدن تو دل پاییز، موقع خوردن شکلات داغ تو زرد های مهر ماه و بوییدن اولین نارنگی پاییزی.. طُ خود منی، در اول پاییز!*گاهی مجبوری بر خلاف دلت تصمیم بگیری، بشکنی اما نذاری کسی ...
دانلود رمان در امتداد عشق از م . طباطباییچرا حضورت راانچنان پررنگبرصفحه دلم نمینمایی؟که مادیان وحشی وجود حسودان رم کرده بی قرار شودبیا باهم خرامان بهمیان دشتهای سبز بیکران و باشکوه عشق برویموپر پرواز بگسترانیم برپهنه اسمانچرا حضور خسته دلم را نادیده میپنداری؟وبی توجه از کنارم عبور میکنی ؟هیچ میدانی این دل اشوبمچگونه نبود تورا تاب میاورد ؟کاش زندگی کمی سر سازگاری بنا میکردتا عشقی از دل سنگ سختهمچون گلی سرخ سر براورداما افسوس که این ماییمکه باید روزگار این ...
بنـام حقاین رمان روایت گر زندگی یک پسر است که بخاطر بی پولی و خرید داروهای پدرش مجبور به انجام کاری می شود که او را با چیزی بنام "عشق" که عجیب تلخ است آشنا می کند..یک ازدواج به روایت هم خانه ای و پیشنهاد ازدواج از طرف دختر!..| مثل فروغ فرحزاد که به ابراهیم گلستان می نویسد:انگار من، از جای بریده-زخمی، در تن تو روییده ام!|•حرفی از عشق بزن!•ا.اصغـرزاده
دل نوشته کلاگیسدلنوشتهی کلاهگیسبه قلم پریسان خاتونwww.romankade.com***مقدمه:- باید فراموشم کنی.- نمیتونم!- باید بتونی.- دِ لعنتی میگم نمیتونم میفهمی؟- چرا نمیتونی؟!- تو شدی یه تیکه از وجودم، تو شدی همهی من! مگه میشه فراموشت کنم؟- وقتی دو روز دیگه، یه تیکه از وجودت زیر خروار خروار خاک پوسید معنی فراموشی رو میفهمی.- وقتی یه تیکه از وجودم بره زیر خاک... سلول به سلول وجودم رو محکوم به تنفس زیرِ همون خاک میکنم!*** صداها به مثال متهای روح و جانم را خراش میدهند.رنگ ...
دانلود رمان یار مجنون از آذردختخدایا! سرم داشت میترکید.حتی فکرشم عذابم میداد چه برسه به عملی کردنش و انجام دادن این کار فوق العاده سخت. آخه یعنی چی؟ چرا از بین این همه آدم من باید این کار رو انجام بدم؟نفسم رو پوف مانند دادم بیرون و با انگشت هام شقیقه ام رو فشار دادم تا از فشار ناگهانی که داییم بهم وارد کرده بود، کمی کم بشه؛ اما دریغ.دانلود رمان دیونه بازیدانلود رمان جهان موازیدانلود رمان سلفی دردسر سازدانلود ...
دانلود رمان در کنار تو از نسیم میررمضانیانگار خدا فصل هایش را در قالب دخترکی زیبا که در هر برهه ای از زندگی زیبایی خاص خود را دارد خلق کرده است. بهار به دخترکی زیبا، نوپا و بازیگوش ، آوای باران ناگهانی اش به مانند گریه بی امان دخترک که بهانه ی آبنبات چوبی پا بر زمین می کوبد. و ثانیه ای بعد آرام می شود. و تالالو خورشید دلپذیرش دلبری میکند. این دخترک خردسال و شیرین زبان آرام آرام ...
به واسطه خودخواهی گلهای انساننما خیلی چیزها تغییر کرد!آنقدر تغییر و تبعیض در جامعه رنگ گرفت، که وقتی مردم چشمهایشان به روشنی گشوده شد؛ کشورشان دیگر کشور نبود!یعنی آن کشورِ سابق نبود!اصلاً انگار دزد آمده و خانهیشان را غارت کرده باشد؛ تا به خودشان آمدند دیدند، که ای دل غافل نصف کشور را به تاراج بردهاند!در این گیر و دار راهزنها فقط به این بوم و بر نزده؛ بلکم در میان شلوغی و هیاهوها با بیرحمی تمام قلبی را هم چنگ زده و ربوده بودند!***
#منازشبمیترسممیکس #آرزوپناهی🎤گویند : #پدرام_ثانی📝 نویسنده : #نیکی_فیروزکوهیمدیریت_تیم_دو_صوتی #فریباعرب_من از شب می ترسممن از شباز هجوم افکار سیاه می ترسمفکر هایی که در تمام آنها، جایی منتظر تو هستمپشت میز آن کافه خلوت قدیمیپشت پرده ملتهب اتاقمپشت در خانه ای که انگار هیچکس در آن نیستروی آن نیمکت چوبی که در خوابم شکسته ستکنار نرده های آن طرف خیابانفکرهایی که در آن صدای بوق تلفن می پیچدصدای بیقراری کسی که زنگ می زندصدای بی تفاوتی کسی که گوشی را بر نمی ...
قائله ی تنهایی🎤گویند : #عسل_عینی📝 نویسنده : #فائزه_تاجیکیمدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عربقائله ی تنهایییخ زدن تنها زمان باریدن برف نیست! زمان سردی شدید هوا هم نیست.گاهی آنقدر در عمق تنهایی و افکار خودت غرق می شویکه آنوقت معنای عمیق سرما را می فهمی.می دانی جانم؟تنهایی یعنی همان یخ زدگی ولی به مرور...به خودت که می آیی می بینی قلبت آنچنان یخ زده که با هیچ محبتی گرم نمی شود.حتی شنیدن قصه ی عاشقی دیگران هم، دل سیرت را گرسنه ی، ...
آدم_آبی-🎤گویند : #آیناز_نوری-📝 نویسنده : #علیقاضینظام-مدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عرب-─━━━━⊱✿⊰━━━━─حواستان به آدمهاى آرامِ زندگيتان باشد!آدمهايى كه از صبح تا شبهزار بار خودخورى ميكنند كهمبادا با يك حال و احوال پرسىِ ساده،مزاحمِ كارتان شوند.....آدمهايى كه وقتى تنهاترين هستيد،فرقِ بينِ "ترك كردن" و "درك كردن" را تشخيص ميدهند.....آدمهايى كه "دمِ دستى" نيستند،كه يك روز با شما،يك روز با دوستِ شما،و يك روز با دهها نفر مثلِ شما باشند...آدم هايى كه شما را براى پرُ كردن جاى ِخالىنمى خواهند...بيشترين انتظارشان ،چند دقيقه وقت ...
داستان کوتاه نغمهی پروازبه نام نامی ایزد پاک.داستان کوتاه: نغمهی پروازمقدمه:تو آن جانی...که جانانم جانانه...حضورت مامن قلب من است.زندگی همانند همین رهگذر و قطار است، تا میآییم کمی به خودمان بجنبیم، سوت آتش خود را میزند و میگذرد. و هر چه جلوتر میرود به ما یادآوری میکند که چه آسان داریم روزهای خوبمان را از دست میدهیم. ما هم تنها در پستوی تنهایی خود چه غریبانه نوای بینوایی مینوازیم. وقتی که از عمق دل خود به ژرفای اندرون میپردازیم میفهمیم ...
شوک#خواننده_پرستو-#میکس تنظیم عادل_علاءالدینی-🎤گویند : #شیما_ماهانی-📝 نویسنده : #شیما_ماهانی-مدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عرب-من بدون تو کجا برم ؟دیگه بی تو نه ! نمیتونم....من بدون تو کجا برمببین دستام داره می لرزه ...!بگو چی شده ؟ کی تو رو ازم گرفته ....حالم خوب نیست، فقط گریه شده کارمبخدا داغون شدم از این نبودن هاتدیگه بسه تا کی میخوای نباشی ؟بسه !! بسه..!!!دیگه بی تو نمیخوامدیگه بی تو نه ! نمیتونم ...نه نمیتونمنمی تووونم نمی توونم#شیماماهانی
عروسی زن عمو_عنکبوت-🎤گویند : #مرجان_بابامحمدی-📝 نویسنده : #مدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عرب-قصه امشب : عروسی زن عمو عنکبوتیکی بود، یکی نبود. توی یک انباری که پر از قفسههای گرد و خاک گرفته بود، عمه عقرب هم بود. عمه عقرب توی پایینترین قفسهی انباری، نزدیک چاه آب زندگی میکرد. عمه عاشق میهمانی رفتن بود. عاشق دور هم نشستن و از این در و آن در حرف زدن بود؛ اما هیچکس دعوتش نمیکرد. خودش هم که مهمانی میداد، هیچکس به خانهاش نمیآمد. ...
دانلود رمان مهجور عشق جلد دوم خواهر خواندهمهجور عشق ( فصل دوم خواهرخوانده)صدای تیک تاک ساعت رومیزی تنها صدایی بود که در اتاق میشنید. اتاق غرق در سکوت بود و گاهی فقط هو هوی باد پاییزی از پنجره به گوش میرسید. ستاره روی تخت دراز کشیده و نگاهش به سقف بود، آب دهانش را قورت داد و پلک بست. با خوردن دو قرص آرامبخش باز هم خواب به چشمهایش نمیآمد و ساعتها بود که از این پهلو به آن پهلو ...
یک با یک برابر نیست-میکس #آرزوپناهی-🎤گویند : #پدرام_ثانی-📝 نویسنده : #حامدابراهیمپور-مدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عرب-تو که تنها امید انقلابی های تاریخیتو که صد یاغی دلداده در کوه و کمر داری!تو که سربازهای عاشقت در جنگ ها مُردندولی در لشکرت سربازهایی بیشتر داریتو که در انتظار فتح یک آینده ی خوبیبگو از حال من در روزهای بد خبر داری؟ خبر داری که ماهی- قرمزِ غمگین مان دق کرد؟خبر داری که سرما زد، درخت سیب مان افتاد؟خبر داری تنم مثل اجاق مرده ای ...
گاهی آدم بایدخودش رابردارد و ببرد-🎤گویند : #آتوسارازانی-📝 نویسنده : #پروانه_حسینی-مدیریت تیم دو صوتی #فریبا_عرب-گاهی آدمباید خودش را برداردو ببرد به جایی خارج از این دنیا،به جایی دور از آدم وآبادیجایی بکر و دست نخوردهکه دست هیچ بشری به او نرسد!روبه روی دلش بنشیند و اعتراف بگیردباید سرسخت تر از همیشه مجابش کند؛که نبیند و نلرزد و هوس نکندقشنگ سم زدایی که شدباسالها پاکی برگرددو در گوشه ای از دنیاکر و کور و لال زندگی کند!واطرافش راپر کنداز تابلوهای ورود ...
نام اثر: #بوفکورگوینده: #هانیانویسنده: #علیرضاآذرمدیریت #فریبا_عربدل به پسمانده ی این اشک پر از خون بستم...شاید از خون جگر چشم و دلم باز شود...آخر قصه ی سردی که تو را میترساند...باید از داغ جگر سوز من آغاز شود...من به دنیای خیالاتی خود معتقدممن به تقدیر به انسان به زمان شک دارمخانه و پنجره و مرگ به هم مربوطندهیئت منصفه این مرتبه مدرک دارم...
دانلود رمان اقبال از مریم سادات نیکنامصورتش از شدت ضربات سیلی می سوخت و استخوانهایش ناله میکرد. هوشیار، کنترل از دست داده بود. وحشی شده بود و مانند شیر گرسنه به تن و بدن شکار حمله میبرد. دریا، ولی مقاومت میکرد. درد را به جان می خرید و مقابلش می ایستاد. هوشیار بی رحمانه بازوی دختر را چنگ زد و به زور کف اتاق پرتش کرد.ضربه ی آخر اما رمق از جسم نحیف دریا برد. نفسش بند رفت و برای ...
علی غلامیسلام برای دریافت رمان اسمشو برام اس ام اس کنین 09024084858...
علی غلامیسلام برای دریافت رمان اسمشو برام اس ام اس کنین 09024084858...
علی غلامیسلام برای دریافت رمان اسمشو برام اس ام اس کنین 09024084858...
علی غلامیسلام برای دریافت رمان اسمشو برام اس ام اس کنین 09024084858...
اعتبار سنجی سایت
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان و کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.