داستان و شعرهای کودکانه
کامل ترین و بهترین مرجع قصه و داستان کودکانه صوتی شب از سن ۲ تا ۱۲ سال در اختیار شماست . قصه های کودکانه اختصاصی از بهترین گوینده های سایت رمانکده رو براتون همینجا جمع اوری کرده ایم تا بهترین هارو برای فرزندان عزیزتون داشته باشین . قصه های کودکانه کاری بسیار جدید و نو از سایت رمانکده میباشد که این قصه و داستان های کودکانه رو بصورت رایگان میتونین از سایت رمانکده دانلود کنید .
سایت رمانکده همواره با خدمات متمایز برای شما عزیزان فراهم کرده تا بیش از پیش کنار شما عزیزان باشیم و اینبار با قصه های کودکانه خدمت شما عزیزان هستیم .
قصه صوتی , دانلود قصه صوتی کودکان,قصه صوتی کودکانه,داستان کودکانه صوتی, داستان های صوتی, قصه های کودکانه صوتی ,قصه های کودکانه صوتی ,دانلود قصه کودکان صوتی ,دانلود قصه شب صوتی ,دانلود قصه و داستان صوتی ,قصه های صوتی ,قصه کودک کوتاه ,قصه کودک جدید ,
قصه صوتی کودکانه کفشدوزک و دوستاش
یکی بود یکی نبود.
یک کفشدوزک بود که خال نداشت. یک شاپرک بود که بال نداشت و یک جیرجیرک بود که حال نداشت. آن سه دوست که از این موضوع ناراحت بودند و دلی پر غصه داشتند، اینقدر راه رفتند تا به جائی بروند که دیگرکسی نباشد. هوا تاریک شده بود که به یک بیابان رسیدند. ناگهان شاپرک با شاخکهایش صدای گریه مورچه ای را شنید. شاپرک پرسید: چرا گریه میکنی؟ مورچه گفت: مادرم را گم ...
- 1568 روز پيش
- علی غلامی
- 6,929 بازدید
- یک نظر
قصه صوتی کودکانه آخرین آرزو با اجرای زهرا سپهری رفیع
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود
در یک شهر بزرگ ، پیرزنی تنها در یک خانه ی کوچک زندگی می کرد. او شبها تشکش را کنار پنجره پهن می کرد و می خوابید. می خواست از پنجره آسمان راببیند، اما آسمان شهر پراز دود و غبار بود و ستاره ها دیده نمی شدند. یک شب پیرزن به یاد روزهای کودکیش افتاد که شبهای تابستان با خانواده اش روی پشت بام ...
- 1829 روز پيش
- علی غلامی
- 1,609 بازدید
- یک نظر
قصه صوتی کودکانه کوآلای قهرمان با اجرای سمانه کولابادی
یکی بود یکی نبود
توی جنگل ما کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که خانم کاکلی و جوجه هایش در آنجا زندگی می کردند هر چه زمان گذشت جوجه ها بزرگتر می شدند و به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین خانم کاکلی و آقای کاکلی با هم به دنبال غذا رفتند .
جوجه ها تنها مانده بودند یک دفعه یک پروانه قشنگ پر زد و روی شاخه ای نشست
جوجه ها که ...
- 1850 روز پيش
- علی غلامی
- 3,446 بازدید
- ارسال نظر
قصه صوتی کودکانه تمسخر با اجرای شعله آزاد
🐅ببری که حیوانات دیگر را مسخره می کرد🐯🐯🐯
روزی ببر باهوش و چالاک و قوی وجود داشت که همیشه حیوانات دیگر را مسخره می کرد و به آنها می خندید، مخصوصا زنبور ضعیف و کوچک و فیل کند ِ دست و پا چلفتی را مسخره می کرد.
🐒🐅🐃🦌🐇🐏🐿🦆🐢🐝
یک روز حیوانات جنگل از جمله ببر در غاری جمع شده بودند که ناگهان زمین لرزه ای آمد و در خروجی غار بسته شد.
از آنجایی که ببر قوی ...
- 1868 روز پيش
- علی غلامی
- 2,725 بازدید
- ارسال نظر
قصه صوتی کودکانه اقا غوله و بزهای ناقلا با اجرای سمانه کولابادی
داستان ما در یک روز سرد، در یک چمنزار سبز و زیبا اتفاق افتاد. سه بز برادر بودند که با هم در یک چمنزار بزرگ زندگی می کردند.یک روز بز بزرگ به دو تای دیگر گفت "خسته شدم از این که هر روز به این چمنزار اومدم، دلم می خواد چمن های اون طرف نهر رو هم مزه مزه کنم."
برادر کوچکتر گفت "ما نمی تونیم به اون طرف بریم، ...
- 1868 روز پيش
- علی غلامی
- 3,608 بازدید
- یک نظر
قصه صوتی کودکانه سلطان شهربرنجک با اجرای حدیث نجفی
🍛سلطان شهر برنجک💭
یکی بود،یکی نبود.
یک دیس پر از برنج و عدس بود که آماده ی پختن شده بود.
یک برنج زرنگ از دیس بیرون پرید.
مورچه ای او را دید و با خود گفت:
جانمی!ناهار داریم ! برنج داریم!
غذا داریم! غذا داریم!
و برنج را برداشت.
برنج گفت:
من سلطان برنجکم!
پیش همه من تکم!
کجا می بری منو؟!
میخوای بخوری منو؟!
مورچه گفت:
منو ببخشید سلطان!
دارم نزنید قربان!
برنج گفت:
می بخشمت!با من به شهر برنجک بیا ، تو وزیر من میشوی.
بعد از مدتی ...
- 1891 روز پيش
- علی غلامی
- 1,065 بازدید
- ارسال نظر
قصه صوتی کودکانه میمون لجباز با صدای شعله آزاد
☘️میمون لجباز☘️
سلام بچه ها
دخترای مهربون ؛پسرای باهوش...
حالتون خوبه!
سرحالین!
بچه ها قصه ی امروز ما در مورد میمون کوچولویی که خیلی لجباز ویه دنده بود.
حرف کسی را گوش نمی کردومدام با لجبازی هاش مامانش رو اذیت می کرد.
قصه از اون جا شروع میشه که میمون کوچولو تصمیم می گیره بره تو آب رودخونه شنا کنه.
وقتی مامانش می فهمه میمون قراره با لاک پشت وقورباغه و اردک کوچولو بره تو آب رودخونه شاکی میشه وکلی ...
- 1904 روز پيش
- علی غلامی
- 9,074 بازدید
- یک نظر
قصه صوتی کودکانه موش کوچولو با صدای احسان بصیری
یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت و بازی می کرد که صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان شد و خوب گوش کرد.
صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد.
موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش ...
- 1913 روز پيش
- علی غلامی
- 2,808 بازدید
- ارسال نظر
قصه صوتی کودکانه دوستی چقدر شیرینه سمانه کولابادی
خرگوش کوچولوی قصه ی ما تنها تودل یه دهکده با مامانش زندگی می کرد.
تنهای تنها بود...
حتی یه دوست صمیمی هم نداشت.از تنهایی کلافه شده بود.روزها مشغول بازی کردن کنار رودخونه و اطراف دهکده پرسه می زد اما خبری از هیچ کس وهیچ چیزی نبود!
هروق خسته می شد یه گوشه کز می کرد و به رودخونه زل می زد ...
یه کم عکس خودش رو توی آب می دید وذوق می کرد.
خسته که می شد ...
- 1920 روز پيش
- علی غلامی
- 1,984 بازدید
- ارسال نظر
قصه صوتی گربه ی بازیگوش با اجرای زهراغلامیان و به قلم ندا سلیمی
سلام سلام بچه ها
امروزهم باقصه ی قشنگ مهمون خونه هاتون شدیم تاواستون داستان بچه گربه ای راتعریف کنم که مامانش راگم کرده بود...
این گربه کوچولوی ماکمی سربه هوابودبه حرف مادرش گوش نمی کردومدام بابازیگوشی هاش ازمادرش عقب می موند وگم می شد.
اما هربارمادرش برمی گشت وپیداش می کردوگربه کوچولو هم عادت کرده بودکه هروقت مامانش راگم می کنه حتماکسی هست که پیداش کنه.
واسه همین دست ازاین سربه هوایی ...
- 1931 روز پيش
- علی غلامی
- 3,324 بازدید
- ارسال نظر
قصه صوتی کودکانه عروسک نرگس کوچولو با اجرای بی نظیر زهرا غلامیان
نرگس کوچولو در مراسم جشن تولدش یک عروسک خوشگل از مادر بزرگش هدیه
🎁گرفته بود که خیلی شبیه به یک بچه بود؛ تپل مپل و فسقلی با لباسهای صورتی.
نرگس اسمش را گذاشته بود تپلو. دخترک این عروسک را بیشتر از بقیه اسباببازیهایش دوست داشت و مدام با آن بازی میکرد، برایش قصه میگفت و کلی با او حرف میزد و بعضی وقتها هم مثل نینی کوچولوها او را روی پاهایش میگذاشت ...
- 1939 روز پيش
- علی غلامی
- 2,137 بازدید
- یک نظر
قصه صوتی کودکانه جدید گربه و روباه با اجرای بی نظیر خانم شعله آزاد و با تنظیم و میکس میلاد عندلیبی
گربه ای به روباهی رسید .گربه که فکر می کرد روباه حیوان باهوش و زرنگی است ، به او سلام کرد و گفت : حالتان چطور است ؟ 😺
روباه مغرور نگاهی به گربه کرد و گفت : ای بیچاره ! شکارچی موش ! 🐁
چطور جرات کردی و از من احوالپرسی می کنی ؟ اصلا تو چقدر معلومات داری ؟ چند ...
- 1940 روز پيش
- علی غلامی
- 2,649 بازدید
- ارسال نظر