داستان های کوتاه بسیار زیبا و اموزنده و همینطور عاشقانه جدید خدمت شما عزیزان مباشید این داستان ها اختصاصی سایت رمانکده میباشد و تمامی این داستان ها با کاور های اختصاصی هر داستان طراحی و نوشته شده و داخل سایت قرار میگیرند.شما نیز چنانچه که داستان کوتاه دارید و میخواهید داخل سایت قرار دهید حتما با مادر ارتباط باشید . در ضمن این داستان ها از بهترین نویسنده های انجمن میباشند و حتی بعضی از این داستان در کتب و مجلات مطرح کشور به چاپ رسیده اند. سایت رمانکده در خدمت شما عزیزان هست تا لحظات خوشی را در این سایت سپری فرمائید
داستان کوتاه به سمت خدا بسم الله الرحمن الرحیم همه چی از اون شب شروع شد.اون شب مثل همه ی شب ها نبود,ماه پشت ابرها مانده بود. حس نزدیکی به خدا را داشتم, یه حس خیلی قوی حسی که...
داستان کوتاه به نام الیزابت داستان کوتاه: به نام الیزابت فاطمه نیکوحرف فتحی پس از غذا دادن به حیوانات داخل قفسه، به دفترش باز میگردد. پشت میز مینشیند و به خواندن مقالهاش مشغول میشود. نمیتواند خوب تمرکز کند، صدای...
داستان کوتاه تب بچه گانه به نام خالق یکتا تب بچگانه همه چیز خوب بود. زندگی آرامی داشتیم و صمیمیت در آن موج میزد تا این که در یکی از روزهای پیشواز بهار، بعد از پاساژ گردیها و...
داستان کوتاه سکوت مسکوت به نام خدا نمیدونم چهجوری میتونم غمی که تویِ وجودم، پر از خاموشیِ خاموش کنم! نمیدونم چهجوری می تونم برای چند دقیقهی کوتاه، از این دنیا و آدماش، جدا شم. - باز نشستی...
داستان کوتاه لیلی و مجنون لیلی و مجنون وسط فریادهایش ناگه ساکت شد. لبانش را به یکدیگر فشرد و سرش را به شیشه چسباند. نگاه نافذش را به بیرون سوق داد و برق اشک در چشمانش را پنهان کرد....
داستان کوتاه بوی طناب به نام خدا بوی طناب دستانم را نوازشوار بر روی گونههای زبر مردانهات میکشم و تو لبخند میزنی و کف دستانم را عمیق میبوسی. چشمانت را رصد میکنم و تو بوسهای داغ بر روی چشمانم...
داستان کوتاه پوست پیاز این داستان را خانم لیلا غلامی برای من تعریف کرده است. اصل قصه مربوط به سال ها پیش در یکی از طوایف لر اطراف خرم آباد است. پوست پیاز آن شب باران به سختی می بارید....
داستان کوتاه پیوند قلب ها مقدمه: عشقی که مجرمینش، بارها به بهشتی های کرانه ی آسمان دست نشانده و محکوم ابدی ترین حبس در قلب او هستند. در امتداد خطوط زندگی، در جهانی که پس از مرگ، تولد خواهد یافت؛...
داستان کوتاه ناپروکسن به نام خدا. داستانی از دل عشق. داستان کوتاه آموزنده... مقدمه: من یک دخترم اما... اما این بار بر خلاف همه وقتهایی که از حقوق زنها دفاع کردم، میخواهم از مردها بگویم... از...
داستان کوتاه درد و دل بنـام او -خب زندگی نه به آسانی وقت هایی هست که شاد هستیم و با بی خیالی درد ها رو می گذرونیم و نه به سختیِ روز هایی که دلمون گرفته و هر مسئله...
داستان کوتاه آسمان حسرت هر روز صبح یاد آنشرلی می افتم. "آنه! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت، وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود! با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی...
داستان کوتاه سلخ روح آواز گوش خراش رادیو، به یاریِ شلاق های وحشیانه ی قطره های باران به پنجره ها شتافته و سکوت مخوف اتاق را در هم می شکنند. بارانا، دوان دوان و خندان، سکوت راهرو را به هم...
داستان کوتاه دل شکسته اشین را جای همیشگی اش پارک کرد، با خستگی پیاده شد و راه خانه اش را در بیش گرفت. امروز را بیشتر تر از روزهای قبل کار کرده بود و واقعا توانی برای راه رفتن هم...
داستان کوتاه اولین بارها بسم الله الرحمن الرحیم اولین بارها همیشه همه چیز از اولین بارها شروع می شود... مثلاً اولین باری که نگاه او، جایی حوالی نگاه من چسبید و به خودم که آمدم، دیدم خدا زده شده ام!...
داستان کوتاه چایی نبات بنام خدا : این روز ها حال هیچ کس خوب نیست زیرا همه مردم بی شعور شده اند پس کجا رفت این فرهنگ ؟ چرا باید همسایه ما از پشت تلفن مارا تهدید کند اگر به...
مجموعه دلنوشته مهمات آرامش یعنی، از خدایت بخواهی، وجودت را سرشار از خودش کند... مابقی به دنبالش خواهد آمد!... اول از همه، خدا را از درونِ قلب و ذهنِ خودم، با شما آشنا میکنم... خدا، از نامش پیداست که فراتر...
داستان کوتاه گوهر وجود #داستانک_گوهر_وجود #نویسنده_نرگس_واثق لنگان لنگان در حالی که نفس نفس میزنم، چند قدم دیگر بر میدارم اما سرم گیج میرود و دنیا پیش چشمانم سیاه و تار میشود. دیگر توان راه رفتن را ندارم و از...
داستان کوتاه تاوان یک رویا #تاوان _یک _رویا به نامش و به یادش و در پناهش آغاز میکنم. عصبی فریادی میکشد. انگار در قفس هی سینهاش جنگی برپاست. قلبش همچون کودکی ترسیده از رعد و برق، تند تند میتپد. حالش...
داستان کوتاه مرد ماهیگیر نام داستان: مرد ماهیگیر نام نویسنده: سوگند صیادی "تقدیم به تو که نمیدانم آب بیوفایی را در حقت تمام کرد یا به خیال خودش میخواست دنیای زیبایی به دور از تمام دردها را نشانت دهدگ تقدیم...
داستان کوتاه کرونا - کرونا از چین اومده از پرواز ماهان اومده توی خونه ی ما اومده هممون درگیر خودش کرده... با صدای سه قلوها که این شعر مسخره را به زبان میبردند و حرص و عصبانیت من را بیشتر...
تمامی حقوق مطالب وب سایت رمانکده محفوظ و هر گونه استفاده از کتابهای قرار داده شده بر روی سایت رمانکده به هر نحوی (انتشار از طریق اپلیکیشن های موبایل، کپی بر روی سایت و وبلاگ ها حتی با ذکر منبع و...) ممنوع می باشد و با متخلفین طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای برخورد می شود. و تیم رمانکده هیچ گونه رضایتی از قرار دادن فایل رمان ها در تلگرام و .... ندارد و از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست.©