ماجرا بر پایهی خشم است، زبانی سرخ که چشمان سبزش را میدهد برباد!
پدری که سی سال از متین بیخبر بوده، امشب، شب ازدواج پسرش بازگشته است و متین مطلع شد مردی که همیشه در خانهشان پدر مینامید، ناپدری اوست؛ ولی شیده زبان به دهن نمیگیرد، غافل از اینکه تیغ متین گردن میزند! …
ادامه داستان رو میتوانید از پی دی اف در ادامه همین مطلب مطالعه فرمائید