داستان راجب پسریه که سن زیادی داره؛ با خیلی از مردم ارتباط داشته اما تاحالا دلبسته کسی نشده و عشق رو تجربه نکرده.
به خاطر گذشته تلخش و زجرهایی که پدرش کشیده به سمت راه پر پیچ و خمِ انتقام قدم برمیداره.
در کوچه پس کوچههای این حس سیاه، بالاخره نوری میبینه.
اون عشقی خالصانه رو پیدا میکنه که رسیدش بهش، شاید فقط در دنیای آرزوها ممکن باشه….
زندگی بالا و بلندی زیاد داره
ولی اینکه تو این مسیرهای ناهموار یکی باشه که قدم به قدمت همراهت باشه دشواریشو اسون تر میکنه
تویی که بااومدنت نگاه منو به زندگی عوض کردی ،درسته که ما از یک جنس نیستیم
ولی برای رسیدن به هرخوشبختی باید سختی های زیادی رو پشت سرگذاشت
ما همانند دوخط موازی هستیم که برای رسیدن به هم باید یکیمون مسیرش رو عوض کنه!
سلام ببخشید فصل 2 رمان خانم خلافکار من رو میشه بزارید