با بیرون اومدن از طال فروشی دستم و توی موهام فرو کردم و باال دادمشون،
کیف توی دستم و محکم گرفتم و آروم با کفش های پاشنه بلند شروع کردم
به قدم زدن تو شهر پر ازدحام کالیفرنیا.
همونطور آروم قدم میزدم که با شنیدن….
با دیدن پلیس ها که سریع از کنارم رد شدن، وایستادم و همونطور که به عقب نگاه میکردم پوزخندی زدم.
با رسیدن به خونه سیگاری روشن کردم و همونطور که پک عمیقی بهش میزدم سمت تراس رفتم و به عابر هایی که رد میشدن
چشم دوختم، بی حوصله سیگارم و توی گلدون کنار دستم خاموش کردم و سمت آشپزخونه راه افتادم و با گذاشتن پیتزا داخل فر