امشب……
چلچله ی سبکبالی قلب آرامگرفته ام؛ پرکشیده سمت آسمان سپیدبختی!
در هم تنیده ایم!
پیچش بازوانت، برهنگی خیالم را بی تابانه دست کشید!
سر انگشتان هنرمندت مدام و بی وقفه حریر پوسته ی نازک شب را لمسی روح نواز کرد!
حصار تنم را با طلسم گرمای تنت بگشای!
احاطه گشته تمامی من، سر بر زانوان آسودگی نهادم، جانه دلم…
اسیرم بی چون و چرا!!!
جان و تنم هرم نفس هایت را طالب است!
آخرین کلمه ی سروده بر لبانت شدم، امشب…
– سرودم، لبریزم از عطش!
سرشارم کن از تنش عاشقانه هایت…
نویسنده: #لیدا_صبوری
طراح: #فائزه_تاجیکی