این رمان درباره ی چند دختر و و پسره که هرکدوم با شیوه های متفاوت مقابل هم قرار می گیرن و با اتفاق های جالب و هیجان انگیز روبه رو میشن، داستانی درباره ی عشق، نفرت، انتقام و لجبازی و شیطنت که باعث میشه مکمل همدیگه بشن، اما از سر خودخواهی تصمیم هایی می گیرن که باعث میشه کل مسیر زندگیشون تغییر کنه، رمانی پر از رمز و پنهون کاری ولی در عین حال باحال که توصیه می کنم حتما بخونیدش
با شنیدن صدای آلارم موبایلم کلافه کشو قوسی به بدنم دادم و دستم و به سمت موبایلم بردم و با حرص صدای اعصاب خورد کنش و قطع کردم و دوباره روی تختم خوابیدم.
یکم چشمام و مالیدم و با خستگی که هنوز تو تنم بود از روی تخت بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم و بعد از آب زدن، با حوله ی تمیز صورتم و خشک کردم و موهام و بالای سرم گوجه ای بستم و همون جور که به سمت آشپزخونه نقلیمون می رفتم صدام و انداختم تو سرم و گفتم: دخترای خواب آلو پاشید ببینم صبح شده.
بعد به سمت یخچال رفتم و بعد از برداشتن وسایلای صبحونه اونارو روی میز چیدم و شروع کردم به چایی ریختن تا اون دوتا خرسا هم بلند بشن و بیان، چون وقت زیادی برای صبحونه خوردن نداشتیم و باید زود می رفتیم دانشگاه.
عالییی بود
ولی خب یه چیز اینا مگه ترکیه نبودن بعد چطور عدنان سر از ویلای لواسان در اورد
اهااا بعد ی چیزم نفهمیدم که سولین خانواده داشت یانه چون روز عروسیش خبری نبود
خلاصه عالییی بوددد
عالی بود ممنون
با این رمانتون خیلی حال کردم خیلی خوب بود ممنون
خیلی رمانتون قشنگ بود
خیلی رمانتون قشنگ بود
خیلی ممنونم بابت رمانتون
ممنونم که این رمانتون و رایگان در اختیارمون گذاشتید
مرسی که رایگان گذاشتید این رمانتون و