قصه از جایی شروع میشه که علیرضا پسر نامادری آلما بالاخره بعد از سالها میاد تو خونهی پدری آلما که باهاشون زندگی کنه. و این شروع کلی عاشقانهس در حالی که…
با اون سرعت سرسام آور پرحرص جوری زدم رو ترمز که حس کردم چرخای عقب ماشین بلند شد. مردک ایکبیری تازه به دوران رسیده فکر کرده بود هر غلطی کنه بیجواب میمونه. منو با اون دخترای آویزون دور و برش اشتباه گرفته بود. من آلما بودم. هیچ بیشعوریای رو بیجواب نمیذاشتم. اصلا نمیدونم کدوم عوضیای اونو دعوت کرده بود! همه خبر داشتن که بین من و اون چی گذشته و چشم دیدنشو ندارم. به خدا اگه میفهمیدم کی دعوتش کرده تو ویلا، زندهش نمیذاشتم. اصلا کی از اون کانادای خراب شده ای که رفته بود برگشته بود!
کیفمو چنگ زدم، درو باز کردم و رفتم پایین. ماشین مسعود و پشت سرش ساناز و بعدشم آرش رسیدن و هر کدوم یه وری کج و معوج پارک کردن. توجهی به ترسشون نکردم. دست بردم
“روش اول خریداز طریق زرین پال”
روش دوم خرید از طریق کارت به کارت هزینه
اگه به هر دلیلی با خرید از طریق اینترنت با دو روش بالا مشکل دارید میتوانید مبلغ 34 هزار تومن به شماره کارت زیر کارت به کارت کنید و بعد به شماره تلفن (۰۹۰۲۴۰۸۴۸۵۸) نام رمان رو اس ام اس کنید و لینک رمان رو دریافت کنید
لطفا کامل بزارینش خیلی داستان خوبیه نمیتونم فراموشش کنم