دو تا دختر هر دو یه اسم، به نام هیوا، ولی دو دنیای متفاوت دارن و از هم دور هستن، سرنوشتشون هم تلخه و هم شیرینه، ولی باید دید که اینها توی بازی سرنوشت، چی میشن.
باید دید معجزه عشق در این رمان چهها میکند؟!
هیوا دختری که سرطان داره و حاضر به عمل نیست دکترش عاشقش میشه و مجبورش میکنه تا هیوا عمل کنه خوب بشه ولی هیوا…
آخ جون، بالاخره تونستم هم تو دانشگاهی که دلم می خواست با رشته مورد علاقه ام قبول بشم. هم تونستم مخ هیراد و بزنم که تو شرکتش کار کنم. خدا جونم نوکرتم. جبران می شه. تو منو سر بلند کن منم قول می دم هر کاری بتونم بکنم.
– آخ.
برگشتم ببینم کی زد پس گردنم دیدم بعله! بابا جونمه. خودم و لوس کردم و گفتم:
– عه بابایی چلا می زنی؟
– باز داری بلند بلند فکر می کنی.
– عه وا. خاک تو سرم. همه رو شنیدین؟
– آره. بعدشم از قدیم گفتن از تو حرکت از خدا برکت. گرفتی دخترم؟