داستان کوتاه ضیافت شبانه

داستان کوتاه ضیافت شبانه

  ماهور بلند شو ، ماهور چرا جواب نمیدی ، بردیا چرا بهم جواب نمیده مگه من چیکارش کردم ، خودش باعث شد عصبی بشم ، هزاربارگفتم منو عصبانی نکن، من عصبی بشم دست خودم نیست،

اما به گوشش نرفت که نرفت، نگاه کن با چشمای باز داره منو نگاه میکنه ، کوهیارآروم باش بهتره جنازه ببری گم گور کنیم تا کسی شک نکرده ، بردیا مزخرف نگو ماهورمن از تاریکی وتنهایی می ترسه ،

چرت پرت تحویلم نده ! کوهیاربه خودت بیا ماهورمرده ، خودت با چاقو زدی توی شکمش همین نیم ساعت پیش مگه یادت نیست، من زدم نه غیرممکن تو داری دروغ میگی ، فیلم بازی میکنی ماهورزنده

است ببین ، ماهور، عشقم عزیزم بلند شو ، بهت میگم بلندشو،‌ زنیکه احمق اگر من کشمت حقت بود تو داشتی باهام بازی میکردی، خوب شد که متوجه شدم وگرنه معلوم نبود با اون پسره علاف وبی

همه چیز تا کجا میخواستی پیش بری کوهیاروقت نداریم بجنب الان زمان غصه خوردن نیست اصلا خوب کردی ، کشتیش زنی که خیانت میکنه سزاش همینه ، راست میگی بردیا ، واقعا راست میگی ؟

آره داداش دروغم چیه ! بجنب سریع ببریمش جایی دفنش کنیم تا شر نشده دوروز قبل : سلام ماهور وایسا باهات کار دارم، علیک سلام ببین کوهیار تمام حرفام بهت زدم توام شنیدی دیگه چیزی بین

من وتونیست این بفهم، ماهورتوچت شده ، عوض شدی خیلی تغییر کردی ، رفتارت ، حرکاتت ، تو ماهور قبل نیستی آخه چرا ؟ برای چی ؟ کوهیار بفهم ما بدرد هم نمیخوریم ما برای هم ساخته نشدیم !

خفشو عوضی مگه من عروسک خیمه شب بازی توام هرزمان نیاز داشتی کنارت بودم ، برای خودت و خانوادت خرج کردم، پول دانشگات دادم، پول کتابات دادم حالا کارت به جایی رسیده برام دم درآوردی!

ساده ای کوهیارواقعا فرهنگ هیچی نداری، کدوم پول دانشگاه ؟ کدوم پول کتاب ها ماهور خیلی بی چشم رویی، صبرکن حرف دارم من با تو هیچ حرفی ندارم، ماهور گفتم صبرکن ، برو پی کارت وگرنه

بخداجیغ میزنم باشه ماهورخانم به هم می رسیم. داداش کوهیار چی شده سگرمه هات تو همه اتفاقی افتاده ؟ ای بردیا دست رودلم نزار که خون ! چی شده داداش حرف بزن؟ دیروز ماهور اومد خونمون ،

خب به سلامتی خیر باشه ، خیر؟ چه خیری صاف اومد توی صورتم و مادروپدرم نگاه کرد و گفت ، شرمندم ماهور فعلا قصد ازدواج نداره، انگشتر پس فرستاد گفت ، به زمان بیشتری احتیاج داره تا فکرکنه !

جدی میگی داداش آخه بعد این همه مدت، دلیلش چیه ؟ یهویی که نمیشه خودم شک کردم تا به امروز رفتم جلوی دانشگاه باهاش حرف بزنم اما نگاه به صورتم کرد وگفت همه چی کنسل نمیخواد به

ازدواج فکرکنه، داداش آخه مگه میشه شماها که عین لیلی ومجنون همدیگر دوست داشتید چی شد یک دفعه هرزمان خودم جوابش پیدا کردم به توام میگم! فعلا برم خونه حالم میزون نیست، قربونت داداش

اگر کاری هست من انجام بدم ، میخوای برم با ماهور حرف بزنم بلکه مشکل حل شد ، نه داداش بیخیال فعلا خداحافظ ! بسلامت داداش، یعنی چی که ماهور مخالف من چه میدونم مامان جون برو ازخودش

بپرس، کوهیار کاری کردی ؟ اتفاقی افتاده ؟ آخه بی دلیل مگه میشه عزیزم ما کلی خرج کردیم ، وسیله گرفتیم طلا ، لباس ، پارچه ، از همه بدتر پای آبرومون وسط میفهمی ! آره میفهمم خر که نیستم اینارو

برو به اون عروست ماهوربگو معلوم نیست ، جنی شده ، یا خواب دیگه ای دیده ! کوهیار جان پسرم اولا درمورد زنت درست صحبت کن دوما لباس بپوش یه سر بریم خونشون شاید از خره شیطون اومد پایین ،

مامان جان مگه ندیدی پدرش اومد اینجا انگشتر پس فرستاد دوست داری بیشتر سنگ رو یخ بشیم! عزیزم من طاقت ندارم ناراحتی تو ببینم بلاخره چهارتا بزرگتر حرف میزنن مشکل حل میکنند ، یالا معطل نکن

لباس بپوش بریم، من که حریف زبان شما نمیشم باشه چشم بریم . دینگ ، کیه ؟ ما هستیم نرگس خانم ، سلام خوش اومدید سلام سلامت باشی ، این طرفا مهنازخانم خوب هستید ؟ اقا کوهیارپسرم خوش آمدی،

ممنونم تشکر، نرگس خانم عروس گلم که خونس ، بله هستند خیلی خوش آمدید، ستارخان ، ستارمهنازخانم واقا کوهیاراومدند، سلام مهناز خانم ، سلام پسرم بفرمایید داخل ، خوب هستید؟ چخبر؟ راستش آقا ستار

ما اومدیم ازشما بپرسیم چخبر؟ چی بگم مهناز خانم دست رو دلم نزار که ازدست این دخترپرخون! پسرم حالت خوبه من شرمندم ، دشمنتون ، این حرفا چیه ؟ نرگس خانم میشه ماهورصداش بزنید بیاد البته عزیزم !

ماهور ، ماهور جان دخترم بیا؟که مادرشوهرت وآقا کوهیاراومدند، زنده باشید . سلام خیلی خوش آمدید ، سلام به روی ماهت عروس گلم حالت چطوره ؟خوبی مادر، ممنونم شما خوبی ؟ سلام آقا کوهیار خوب هستید

ازکی تا حالا شدم آقا کوهیار، اینقدر غریبه شدم برات ماهور ، بفرمایید بنشینید خواهش میکنم بفرمایید! ماهورجان مادر چی شده ؟ اتفاقی افتاده؟ دلیل این کارات چیه ؟ کدوم کارها مادرجون ؟ یعنی خودت نمیدونی

همین انگشتر پس دادن ، عروسی عقب بندازیم ، بیشتر فکر کنم دیگه ، واقعیت راست گفتم من یکم به زمان بیشتری احتیاج دارم فکرکنم ببینید درسته کوهیاربرام خرج کرد برم دانشگاه ، برم درس بخونم ازاین بابت

ممنونشم اما خب دلیل نمیشه که باهم ازدواج کنیم مزخرف نگو دختر، دهنت ببند ، بابا جون اجازه بدید حرفام بزنم، ستار آروم باش بزار حرف بزنه ، بیا خانم این هم دختره تو تربیت کردی ، با آبروم بازی کرد، خجالت

نمیکشه بی حیا آقا ستار اجازه بدید ماهور جان حرفاش بزنه ، بخدا مادرجون من کوهیار مثل برادرم دوست دارم اما به عنوان شوهر نمیتونم قبول کنم، تو واقعا بی چشم رویی ماهور، خجالت نمیکشی این حرفا میزنی ،

اونم توی این موقعیت، کدوم موقعیت کوهیار هیچکدومتون نظرم نپرسیدید ؟ برام بریدین ودوختین ، من حق حرف زدن نداشتم ! کوهیارمتاسفم اما واقعا نمیتونم باهات ازدواج کنم منو ببخش ، دخترم این حرف آخرته ،

نمیخوای فکرکنی، مادرجون شرمندم بخدا ازروی شما خجالت میکشم تو اگر خجالت حالیت میشد این حرف نمیزدی فقط بدون خیلی وقیحی ! کوهیار ساکت شو ، نمک نشناس ، کوهیاربس کن بلند شو که بریم !

مهناز خانم توروخدا صبرکنید ، خواهش میکنم ، کوهیارجان بشین لطفا، نرگس خانم جون دیگه بهتره بریم گفتنی ها شنیدیم انشالله هرچی خیره پیش بیاد خداحلفظ . ماهور خانم خوب گوشات وا کن ببین چی

میگم تقاص این کارت بدجورپس میدی ، کاری میکنم از کرده خودت پشیمون بشی ، فهمیدی نشونت میدم با آبروی مردم بازی کردن یعنی چی ؟  دیدی دختر با آبرومون بازی کردی آخه چه جورمعرکه ای راه انداختی ،

کوهیار گناه داره بخدا گناه داره با آبروی مردم بازی کردن ومردم سرکارگذاشتن معثیت داره بخدامامان شما هم که فکرت قدیمی بابا به چه زبونی من ازکوهیارخوشم نمیاد، دوسش ندارم ، این به چه زبونی بگم ؟

با این زبون ! ستارنه ستار توچیکارکردی؟ دختره رفته دانشگاه دوهزار سواد یاد گرفته داره به رخ میکشه ، فکرکرده من میزارم با آبروم بازی کنه ! این پنبه از توی گوشتون بیرون درآرید محال با کوهیارازدواج کنم. الو سلام سعید چطوری ؟

سلام عزیزم قربونت چی شده ؟ چرا صدات گرفته ؟ ماهور عزیزم اتفاقی افتاده ؟ سعید خسته شدم بخدا خسته شدم امشب کوهیارمادرش اومدن اینجا، جدی برای چی ؟ مگه کوهیار جواب نکرده بودی ؟

چرا اما مثلا مامانش آورده بود پادرمیونی کنه خب چی شد ؟ حرفات زدی به کوهیار ! آره زدم کلی تهدیدم کرد بعدشم تا اومدم حرف بزنم پدرم خوابوند زیر گوشم ، سعید خسته شدم بیا خواستگاری تمومش کن

تحمل بخدا ندارم عزیزم غصه نخوردرست میشه ! فردا شب بیا هتل استقلال اونجا باهم بیشترحرف میزنیم ، اگر میتونی اون لباس توری خوشگلات بپوش دوست دارم دوتایی یک ضیافت شبانه برگزارکنیم چطوره ؟

سعید یعنی چی این حرف ما هنوز به هم محرم نیستیم چطوری بیام! اَه بس کن ماهور این امل بازیها چیه درمیاری فردا راس ساعت ۷منتظرتم عزیزم ، باشه عشقم اگر تو بخوای باشه، شب بخیر خانمم ،

شب بخیر عزیزم ، چطوربود کوهیارخان! الحق که جونوری هستی سعید تواین حرفا ازکجا یادگرفتی پدرسوخته ، ما چاکریم درمقابل شما درس پس میدیم . ولی کوهیارخان یک سوال خصوصی جازه هست بپرسم؟

آره بپرس ؟ شما چطوری با ماهور آشنا شدید؟ با ماهورقضیه برمیگرده به یکسال قبل من توی میکانیکی پدرش کارمیکردم ، ماهوربرای اولین بار اونجا دیدم یک دل نه صد دل عاشق هم شدیم ماهور آرزو داشت

دانشگاه بره درس بخونه برای خودش کسی بشه ! پدرش مخالف درس خوندنش بود ، تا اینکه بهش گفتم خرج دانشگات وکتابات میدم کلی ذوق وشوق کرد قرار گذاشتیم ، بعد دانشگاه باهم ازدواج کنیم یهویی

ورق برگشت پیغام داد که نمیخوادم ، انگشتر پس فرستاد تازه یادش افتاده من به تیپش نمیخورم ، فرهنگم پایینه هی تف به این روزگار ببین زن جماعت چقدرنامرده ! حالا میخواید چیکارکنید؟ هیچی فقط یه آتیشی

راه بندازم که برای همیشه یادش بمونه من برم برای امشب آماده بشم فعلا بای بسلامت آقا! مامان ، مامان، جانم بگو دخترم ، من میرم بیرون بیرون برای چی ؟ با کی ؟ مامان مگه من بچه ام که بازپرسی میکنی؟

دخترم برو سراغ کوهیار ازدلش درار، شاید همین کارکردم فعلا خداحافظ ، ماهور زود برگردی ها پدرت عصبانی میشه ببینه نیستی . تاکسی ، هتل استقلال ، سلام آقا عصر بخیر من قرار ملاقات داشتم با آقای سعید

شمس گویا اطاق رزف کردند سلام عصر بخیر شما خانم ِ ماهورلشگری هستم ، خیلی خوش آمدید اطاق ۲۰۷ تشریف ببرید ممنونم تشکر، الو سعید کجایی من رسیم توی هتلم ، سلام جونم اومدم ، تا ۲دقیقه

دیگه پیشتم ، دینگ ، دینگ ، کوهیار میکشمت کوهیار تو اینجا چیکار میکنی ؟ برای چی اومدی اینجا ؟ آخ ماهورم انتظار دیدن منو نداشتی ای وای ببخشید که خلوت دو نفره تون بهم زدم ، سعید ، سعید جان

کجایی رفیق بیا داخل که خوب نقش اجرا کردی ! دست مریزاد سعید تو ، تو ، باورم نمیشه ، غیر ممکن ، خانمم فکر کردی همه چی واقعیت داره ، آره عزیزم سعید آدم من بود که فرستادم سد راهت تا امتحانت کنم ،

تا ببینم چقدردوسم داری ؟ خفشو گمشو برو ازاینجا ، متنفرم ازت کوهیار، ازتوام متنفرم سعید جفتتون باهام بازی کردید برید گم شید تا پلیس خبر نکردم ، ای وای عزیزم چقدرترسیدم ، متاسفم وقیحی ،

خودت بخاطرپول فروختی به من پشت کردی ، تو فکرکردی راحت پول برات خرج میکنم صدام درنمیاد ، با پول من عیش ونوش کنی گوربابای کوهیار! آره ، خفشو کوهیار برو بیرون ازاینجا خفه توبشو زنیکه بدکاره

، آخ آخ اخ سعید ببرش حموم زود باش لحاف از توی اطاق بیار بپیچیم توی لحاف ، آقاکوهیارحالت خوبه ؟ کوهیا خان؟ خوبم چیزی نیست زنگ بزن بردیا بیاد بجنب زود باش ، بلاخره کارخودت کردی کوهیارانتقام گرفتی ،

آره چجورم ؟ زود باشید تا شر نشده ببریم گم وگورش کنیم ، کوهیار باتوام متوجه شدی ؟ هان ، آره آره ببریمش ، تقصیر خودش بود بهم خیانت کرد وگرنه عاشقش بودم دوسش داشتم افسوس لیاقت نداشت !

اما داداش کوهیارعجب ضیافتی شد آن هم شبانه همراه با یک جنازه ، آره چجورم امیدوارم کسی شک نکنه ، دیداربه قیامت ماهورعشق ابدی من .

 

 

 

پایان .

 

 

 

 

 

 

نویسنده :  پرستو عبدالهیان ( مهاجر)

 

 

 

 

 

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 5 امتیاز کل : 2.8
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.