خلاصه فصل اول: در فصل اول آرسام و رامش بعد از سختی هایی که طی کرده بودند به هم رسیدند اما یک روز قبل از ازدواج رامش تصادف کرد و…
ادامه در فصل دوم…
طولی نکشید که صدای آژیر آمد و مردم کم کم دورش را خلوت کردند. با ایستادن ماشین بزرگ و سفید رنگ چند مرد پیاده شدند و با برنکارد سمتشان آمدند. قبل از آن که رامش را همراه خود ببردند یکی از آن ها نبضش را چک کرد و سپس با دست نگاهی به چشم های رامش کرد.
– خون زیادی از دست داده، نبضش کند میزنه، احتمال خونریزی داخلی یا مغزی زیاده!
جلد اول این رمان رو میتونین از لینک زیر دانلود کنید
با گفتن حرفش آرسام حس کرد تکه ای از قلبش را جدا کردند، نفسش را به سختی بیرون داد. چرا این قدر نفس کشیدن سخت بود؟
رامش را روی برانکارد ها گذاشتند و با عجله روانه آمبولانس کردند.
آرسام پشت سرشان رفت اما نگذاشتند که داخل شود. با گریه به فرشتهاش که داخل آمبولانس اکسیژن به او وصل کرده بودند و ضربان قلبش را چک می کردند، نگاه کرد.
– طاقت بیار، طاقت بیار!
نای صحبت نداشت، صدایش آن قدر آرام بود که گویی فقط لب هایش تکان خورده بود.
با بسته شدن درش قدم هایش را تند برداشت و سوی ماشینش پرواز کرد، به محض داخل شدن روشنش کرد و این بار بدون بستن کمربند پشت سر آمبولانس راه افتاد.
با عصبانیت گاز می داد و بوق می زد تا ماشین ها از سرراهش کنار بکشند.
– برین کنار، برین کنار لعنتی ها!
فصل اول رو از کجا میتونم تهیه کنم
فصل اول رو از کجا میتونم تهیه کنم
سلام میشه فصل دومشم بزاری
راست میگه تازه داشت به جاهای حساس میرسید