دوازده ساله بودم که داییم سرپرستیم رو به زن دلسوز و مهربونی که دوست مادرم بود، سپرد و من شدم تمام دنیای اون! زنی که بعد از جدایی از همسرش دیگه پسرش رو ندیده بود و من جای خالی پسرش رو براش پر میکردم. حالا مادرخوندهم فوت کرده و پسری که این همه سال حسرت به دل دیدارش مونده بود از ترکیه برگشته تا ارثش رو ازم بگیره اما خبر نداره منم تو خونهای که از مادرش ارث رسیده باهاش شریکم!…
پشت میز نشسته بودم و به سرعت یک نامهی اداری را تایپ میکردم که مدیر آموزشگاه یا همان خاله سیما از راه رسید و با قدمهایی آرام به سویم آمد. دست از تایپ کشیدم و به احترامش برخاستم:
ـ سلام خانم مهرجو.
ـ سلام مهسا جان.
خاله سیما کمی با مقنعه خودش را باد زد و گفت:
ـ وای چقدر گرمه! بیرون آتیش میباره.
با سر تأیید کردم. دوباره نشستم و به کارم ادامه دادم. خاله سیما پشت صندلیام ایستاد و با نگاهی دقیق به مانیتور پرسید:
ـ کارا چطور پیش میره؟
کمی سرم را تکان دادم و جواب دادم:
ـ خیلی خوب. همه چیز عالی و مطابق میلتون پیش میره.
خاله شانهام را از پشت آرام فشرد و گفت:
ـ کارت تموم شد بیا اتاقم. خبرای جدید برات دارم.
لینک تهیه نسخه کامل رمان عشق باشکوه :
“روش اول خریداز طریق زرین پال”
روش دوم خرید از طریق کارت به کارت هزینه
اگه به هر دلیلی با خرید از طریق اینترنت با دو روش بالا مشکل دارید میتوانید مبلغ 30 هزار تومن به شماره کارت زیر کارت به کارت کنید و بعد به شماره تلفن (۰۹۰۲۴۰۸۴۸۵۸) نام رمان رو اس ام اس کنید و لینک رمان رو دریافت کنید
بسیار رمان جذاب و دلنشینی بود. با آرزوی موفقیت برای نویسنده گرامی ❤♥️