«روزهای ارغوانی» داستان زندگی دختری به نام ارغوان است. دختری که در اوج جوانی زندگیاش دستخوش تغییراتی میشود اما یکی از همین اتفاقات سرآغازیست برای آشنایی با فردی که با پا گذاشتن به زندگی او همه چیز را برای ارغوان عوض میکند، کسی که به زندگیاش رنگ میپاشد و روی زخمهایش مرهم میگذارد.
مردی به نام سام…
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش، آبها را گواراتر کند؟
تا در آیینه پدیدار آیی؟
عمری دراز در آن نگریستم
من برکهها و دریاها را گریستم؛
ای پریوار در قالب آدمی
که پیکرت جز در خلواره ناراستی نمیسوزد!
حضورت بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه میکند،
دریایی که مرا غرق خود میکند
تا از همهی گناهان و دروغ
شسته شوم.
و سپیدهدم با دستهایت بیدار میشود…
«مثل خون در رگهای من» از نامههای احمد شاملو به آیدا
اوایل آبان بود، سوز میآمد و آسمان ابری و گرفته هر لحظه احتمال بارش داشت.
بیحوصله و بیتوجه به اینکه ممکن است دزدی آن را بزند،کیف نسبتاً بزرگش را با دستانی افتاده و بیجان به دنبال خود میکشید.
همیشه وقتی از آنجا برمیگشت همین بود، همهی اتفاقات گذشته همچون نوار یک فیلم جلوی چشمانش دوباره جان میگرفتند و خودنمایی میکردند. هرچند حوادث چند سال اخیر چیزی نبود که فراموشش شود اما مشغول بودن به کارهای روزمره باعث میشد حداقل برای ساعاتی خط ذهنش آزاد شود.
رمان قشنگی بود لطفا جلد دومشم بزارید
باسلام؛ رمان خوبی بود؛ ولی خواهشا جلد دومش هم بزارین؛ باسپاس
رمان بسیار خوش ریتم و خوش قلمی بود…
واقعاً لذت بردم از خوندنش، خیلی قلم نویسنده رو دوست داشتم.
خیلی رمان آروم و زیباییه، ممنون از شما